برای من کارآفرینی یعنی خطر کردن در فضایی ناشناخته، یعنی استفاده از فرصت ها و فراهم کردن بستر رشد برای تک تک ذینفعان، یعنی گستردن خوانی برای خود و دیگران. بدین ترتیب برای کارآفرینی باید دلی بزرگ داشته باشیم، باید آگاه باشیم و نگاهی تیزبین داشته باشیم. باید بلندنظر و دیگردوست باشیم. در این صورت کارآفرینی فرصت های توسعه برای جامعه نیز فراهم می کند.
پریسا پروشانی
بنیانگذار شرکت بازارنگر و دبیر انجمن تحقیقات بازاریابی ایران
زن بودن و سرودن
درباره چالش های کارآفرینی بانوان در ایران
در گفتگو با سرکار خانم پریسا پروشانی
بنیانگذار شرکت بازارنگر و دبیر انجمن تحقیقات بازاریابی ایران
اگر می پسندید به اشتراک بگذارید.
کارآفرینی تنها گزینه توانمندسازی محسوب نمی شود اما شاید یکی از سخت ترین و در عین حال بهترین گزینه های استقلال اقتصادی و به تبع آن استقلال اجتماعی، ورود به همین عرصه است. گرچه این مهم بسیار مورد تاکید قرار گرفته است و شاید چندان هم نیاز به واکاوی نداشته باشد با این حال شاهدیم که در برابر آن مقاومت هایی صورت می گیرد. گویی بخش هایی از جامعه چندان تمایل ندارند که زنان را در همان سطحی ببینند که مردان را می بینند! این مسئله به قدری جدی است که در مواردی شاهدیم خود زنان نیز اذعان دارند که وظیفه یک زن در مرتبه نخست خانه داری است و نه کار بیرون! گرچه چنین انگاره هایی در سال هایی اخیر تا حد زیادی به چالش کشیده شده است به ترتیبی که شاهد ظهوری نسلی از زنان کارآفرین هستیم، با این حال نمی توان منکر سختی هایی شویم که نسل پیشین زنان کارآفرین به دوش کشیدند تا گامی کشور را به جلو برده و شکاف جنسیتی را کاهش دهند. به همین جهت خدمت سرکار خانم پریسا پروشانی بنیانگذار شرکت بازارنگر و دبیر انجمن تحقیقات بازاریابی ایران رسیدیم تا در مورد کارآفرینی بانوان در ایران گفتگو کنیم.
سرکار خانم پروشانی در ابتدا کمی از تجربه خودتان به عنوان یک بانوی کارآفرین در ایران بفرمایید.
فکر می کنم که هر واقعه یا رویدادی را باید در ظرف تاریخی خودش بررسی کرد. بد نیست برای پرداختن به موضوع کارآفرینی، به کمی بیش از 30 سال پیش برگردیم تا از نزدیک ببینیم که این اتفاق چگونه و در چه شرایطی رقم خورد. اواخر سال 1371 پس از نزدیک به 20 سال زندگی و تحصیل در پاریس، زمانی که بسیاری از ایرانیان درصدد مهاجرت از کشور بودند، من به همراه خانواده ام به ایران بازگشتم. 3 انگیزه شفاف این بازگشت را رقم زد: اشتیاق به همراهی و مراقبت از پدر و مادم درآستانه سالمندی، نزدیک شدن به شروع تحصیلات ابتدایی فرزندان[1]، سومیاش را هم بگذارید به حساب این که ما تصویر قله سپید دماوند و طلوع زودهنگام خورشید را در چشم اندازمان کم داشتیم!
من از 18 سالگی کار کرده ام. در ابتدا در پاریس به صورت دانشجویی و پاره وقت همزمان با تحصیلاتم در رشته روانشناسی در دانشگاه سوربن مشغول بوده ام و به تدریج پله های ترقی را پیمودم تا اینکه پس از پایان تحصیلاتم به سمت مدیر پروژه به صورت تمام وقت مشغول به کار شدم. به صورت خیلی اتفاقی به توصیه یکی از همکلاسی های دانشگاه جذب شرکت تحقیقات بازاریابی Institut de sondage Lavialle که امروزه به شرکت بین المللی GFK تبدیل شده است، شدم. با تحقیقات کمی شروع کردم و به دلیل علاقه ام به روانشناسی، به تحقیقات کیفی روی آوردم و پس ازگذراندن یک دوره آموزشی در یک آموزشگاه معتبر بازاریابی بنام Institut Supérieur du Marketing در پاریس، دپارتمان تحقیقات کیفی را در شرکت راه اندازی کردم و خیلی سریع توانستم در این زمینه رشد کنم. پس از بازگشت به ایران، همچنان به کارکردن علاقمند بودم و به دنبال کاری بودم متناسب با تحصیلات، تجربه حرفه ای و علاقمندی های خودم.
چند ماهی از بازگشتم نگذشته بود که به طور خیلی اتفاقی، از طریق دوستی قدیمی با مجموعه ای آشنا شدم که در صنعت تبلیغات فعالیت می کردند و چون به موضوع تحقیقات اشرافی نداشتند، به دنبال فردی بودند که خدمات تحقیقات بازاریابی به مشتریان خارجیشان ارایه کند. به این ترتیب اولین پروژه های تحقیقات بازاریابی به درخواست این دوستان و بوسیله من استارت زده شد! پیرو رضایت این مشتریان، پروژه های دیگری نیز انجام دادم و طولی نکشید که به توصیه و کمک همین شرکت تبلیغاتی، شرکت بازارنگر را در سال 1372 راه اندازی کردم و با فاصله کمی با دو عزیز دیگر دکتر منصور احسان و خانم مریم راست گفتار شریک شدم و این شراکت تا به امروز ادامه دارد که امری نادر است و به نظرم قابل تحسین!
یادآوری می کنم که راه اندازی یک شرکت متخصص در این زمینه و معرفی این صنعت نوآورانه به بازار ایران در شرایطی که این صنعت و خدمات آن کاملا ناشناخته بودند و بستر فرهنگی و اقتصادی جامعه هم مساعد نبود، کاری بس دشوار، جسورانه، پرتلاش و پر زحمت بود. تجربه کارآفرینی در ایران به عنوان یک زن برای من چالش های بسیاری داشت، ولی در عین حال بسیار دلپذیر بود. از آنجایی که برای من مشکلات و مصائب همواره همراه با موفقیت هایی در جامعه بود و همچنین با توجه به روحیات چالش پذیریم، هیچگاه انگیزه ام را از دست ندادم و مشکلات برایم کمرنگ تر می نمودند.
حرفه ما تا سال ها به دلیل عدم شناخت، مورد اعتماد مدیران صنایع، حکمرانان و حتی مردم نبود و بارها گرفتاری های بسیاری را برایمان پدید آورد. شرایط آن سال ها را تصور کنید: سال 1372 کمی پس از پایان جنگ ایران و عراق، در آن زمان بانوان بسیار کمتر فعال بودند و در سمت های مدیریتی به ندرت دیده می شدند. بازار همچنان سوبسیدی بود، عدم فعالیت و یا فعالیت های حداقلی در زمینه بازاریابی و تبلیغات دیده می شد و در این شرایط، یک زن جوان تحقیقات بازاریابی را که هنوز بسیار ناشناخته بود، به مدیران صنایع مختلف که همگی مرد بودند، پیشنهاد و معرفی می کرد.
عکس العمل های بسیار متفاوتی مشاهده می شد. برخی مسخره می کردند و جدی نمی گرفتند. برخی دیگر با شگفتی و ناباوری به این اتفاق نگاه می کردند و برخی دیگر با کنجکاوی! در بهترین حالت برای معرفی کار من را به دفترشان دعوت می کردند و خودشان اقرار می کردند که می خواستند ببینند زنی که زیر نامه معرفی را به عنوان مدیر عامل امضا کرده است، کیست؟ در آن زمان بدون تردید انتظار داشتم که جدی گرفته شوم و حرفه ای با من برخورد شود. ولی با توجه به شرایط فرهنگی حاکم، عکس العمل من در راستای فهم و درک موقعیت بود. با پایداری، استمرار، احترام و نگهداشت استانداردهای حرفه ای بالاخره توانستم به سازمان های داخلی و ایرانی هم راه خود را باز کنم و حرفه ای را که دوست داشتم به همگان و حتی به دستگاه های دولتی (برای مثال برای گرفتن مجوز نظرسنجی و تکمیل پرسشنامه در مورد محصولات و صنایع مختلف، مذاکره با وزارت صنایع و معدن برای دریافت پروانه پژوهشی و …) معرفی کنم.
همان طور که ملاحظه می کنید می توانم بگویم که ما زمین غیر حاصلخیزی را شخم زدیم و با صبوری، امیدواری، تعهد، حفظ اصالت و حرفه ای بودن آن را به بستری برای رشد و نمو تبدیل کردیم. پس از 7 – 6 سال، شرکت های دیگری هم شکل گرفتند و پس از 12 سال به تعدادی رسیدیم که توانستیم در سال 1384 انجمن تحقیقات بازاریابی ایران را تاسیس کنیم. هم در حرفه خودمان و هم در انجمن، تنها زنی بودم که فعالیت می کردم. در جلسات گاهی احساس می کردم که در محیطی مردانه که اکثرا در پی جنگ قدرت هستند، جای متزلزلی دارم ولی آنجا هم به سبک خودم با صبوری، آرامش، درک، احترام و پافشاری بر استانداردهای اخلاقی و حرفه ای راهم را ادامه دادم.
خوشبختانه در نسل جدید به مراتب بیش از گذشته به نوجوانان به ویژه نوجوان دختر بها داده می شود. با این حال در گذشته شرایط متفاوتی را زنان ما تجربه کرده اند. به نوعی با تزریق ناامیدی به زنان مواجه بودیم. تصور می کنید به چه ترتیب می توان بر این موانع فرهنگی غلبه کرد؟
تصور نمی کنم که تزریق ناامیدی یا تضعیف موقعیت اجتماعی زنان، آنان را از صحنه رانده باشد. برعکس می بینیم که ایجاد محدودیت ها شاید مقطعی عمل کرده باشد ولی در درازمدت برعکس عمل کرده است. شاهدیم زمانی که در اجتماع و بوسیله قوانین وضع شده محدودیت ایجاد می شود، در خانواده ها عکس این حرکت بوجود می آید. یعنی حمایت بیشتر، سوق دادن دختران به سمت تحصیلات و آموزش بیشتر، گرفتن نقش در صحنه اقتصادی و آزادی عمل بیشتر. زنان با توجه به ویژگی های روانی و جسمانی خود یعنی زاینده و آفریننده بودن و تمرکز بر عشق، مهر، انعطاف پذیری، تاب آوری و صبوری، منبع بزرگی از امید و سازندگی را در خود نهفته دارند و این توانایی به راحتی قابل تخریب نیست و امروزه ثابت کرده اند که تاب آوری بسیار خوبی در شرایط فشارهای جامعه دارند.
امروزه در بسیاری از سازمان ها، زنان نقش های مدیریتی را به عهده گرفته و موفق هستند و یا حتی در حوزه فناوری، علوم مختلف، عرصه های هنری یا ورزشی که در دوران مختلف زمین بازی مردان بوده است، پیشرفت های چشمگیری کرده اند. البته نمی توان منکر تعداد بسیار کمتر آن ها نسبت به مردان شد با این حال تغییر این شرایط نمی تواند در جامعه ای مثل ما به صورت جهشی رخ بدهد و باید به تدریج در زیر ساخت های فرهنگی تغییرات مثبتی ایجاد شود تا همانگونه که قبلا نیزگفتم به صورت طبیعی و گام به گام این امر میسر شود. در این صورت است که قانون گذاران نیز برای پیروی از تمایلات جامعه بایستی بستری را فراهم آورند تا در همه سطوح جامعه، این فرهنگ سازی اتفاق بیفتد.
شخصا بر شایسته سالاری تاکید دارم اما متناظر با موضوع این شماره فصلنامه از حضورتان می پرسم زنان برای استقلال اقتصادی و اجتماعی خود چه باید بکنند؟
فکر نمی کنم نسخه پیچیده ای وجود داشته باشد. در کلیت چنانچه اساس و شالوده انسان محور در خانواده ریخته شود، زن و مرد در کنار یکدیگر به رشد یکدیگر کمک خواهند کرد. زنان با تمرکز بر ویژگی ها و توانایی هایی که در خود نهفته دارند و افزایش این توانایی ها از طریق آموزش، به روز بودن، پایداری، خودباوری، تفکر مستقل و دنبال کردن علایق و سلایق خود می توانند به گونه ای در جامعه عرض اندام کنند که احترام و جایگاهی که شایسته آن هستند را کسب کنند. این امر نه در تقابل و تضاد با منافع مردان بلکه با احترام به آنان و دوشادوش آنان میسر است.
اگر به طبقات مختلف اجتماعی بنگریم، می بینیم که علاوه بر خانواده، امروزه زنان در همه سطوح نقش اجتماعی و اقتصادی فعال و سهمی در تامین معیشت خانواده دارند. اگر به عنوان مدیر، کارمند و کارگر آن ها را در صنایع تولیدی، خدماتی، آموزشی و هنری مشاهده می کنیم، بخش بزرگی نیز بدون این که از آموزش خاصی برای مدیریت، کسب درآمد، راه اندازی کسب وکار و کارآفرینی بهره ای برده باشند، در کسب و کارهای خانگی مشغول به فعالیت هستند که البته آن ها را مستقیما نمی بینیم و این امر مسلما در آینده بر فرهنگ جامعه و نگرش آن نسبت به زنان تاثیرگذار خواهد بود. پس با توانمند سازی آنان از طریق آموزش و افزایش مهارت ها، حمایت مالی در جهت اختصاص دادن ابزار و تجهیزات کار، می توانیم به استقلال اجتماعی و اقتصادی زنان کمک کنیم. استقلال یعنی توانایی حیات و رشد بدون نیاز به دیگری ولی در کنار دیگری، یعنی داشتن تفکر و رای مستقل.
اما کار آفرینی و جسارت و اشتیاقی که نیاز دارد، قصه دیگری است. کار آفرینی را باید در کودکی در آنان بارور کرد. خودباوری در کنار توانمندسازی بایستی در زنان نهادینه شود و به آن ها این پیام منتقل شود که در کنار تمامی ویژگی های زنانه و مسئولیت هایی که در تشکیل خانواده و فرزندپروری دارند، این توانایی را دارند که در جامعه نیز نقش های مهمی در تصمیم گیری، سیاست گذاری و اشتغال زایی ایفا کنند. در این راستا لازم نیست که زنان از صفات مردانه استفاده کنند تا موفق شوند. اتفاقا برعکس، باید ویژگی های زنانه خود را که پیش از این مطرح کردم، در مدیریت و کارهای خود بکار ببندند. من این چنین کردم و پشیمان نیستم.
واقعا نیازی نیست که جنگ طلب باشیم یا زورآزمایی کنیم تا توانایی هایمان را نمایان کنیم. ترجیح بر این است که با صلح، مهر، تاب آوری، صداقت، شفافیت و احترام جای خود را باز کنیم. جهان هستی آنقدر گسترده است که جا برای همگان وجود داشته باشد! از طرف دیگر، در زمان تشکیل خانواده، همسران و مردان جوان نقش مهمی می توانند ایفا کنند. آن ها با همدلی و تقسیم کار مناسب در خانواده می توانند فضایی را فراهم آورند که زنان شاغل از خستگی مفرط یا احساس گناه رنج نبرند و بتوانند سازندگی، مدیریت و کارآفرینی را تجربه کنند. پس باز هم بر می گردیم به فرهنگ خانواده و تجربه زیسته ای که چه در پسران و چه در دختران باید در کودکی و سپس در زمان تحصیل و آموزش اتفاق بیفتد. این ها به پی ریزی یک جامعه برابر کمک می کند.
نه سنگ اندازی ها دروغ است نه کاغذ بازی ها و نه سقف شیشه ای! اما از زاویه دیگر باید گفت که زنان به صرف زن بودن الزاما محق و شایسته انجام کاری نمی شوند. امری که در مورد مردان هم صدق می کند. با این توضیح به نظر می رسد در کنار نقد سقف شیشه ای و انواع تبعیض ها می بایست توانمندسازی زنان هم مورد توجه قرار گیرد. به عنوان مثال اینکه کمتر بانویی به عنوان بنیانگذار وارد حوزه کارآفرینی می شود صرفا به موانع اجتماعی و فرهنگی محدود می شود یا نقش خود زنان و انگاره های ایشان نیز مهم است؟ نظر شما در این مورد چیست؟
فکر می کنم که همان قدر که محدودیت ها و موانع اجتماعی و اقتصادی نقش دارند، تصویری که که زنان از خود دارند نیز بسیار مهم است. اگر زنان فکر بکنند که فقط باید زیبا باشند یا فقط باید مادر و همسر باشند، در نوع نگرش جامعه و نقشی که می توانند بازی کنند تاثیرگذار است. این محدودیت های ذهنی و فرهنگی هم در خانواده رقم می خورد و هم در جامعه از جانب حکمرانان! کوچک ترین جزء جامعه یعنی خانواده، مهم ترین نقش را دارد. رعایت عدم تبعیض بین فرزندان دختر و پسر، آگاهی دادن به دختران نسبت به حقوقشان در خانواده و جامعه، پرورش آنان در راستای استقلال و بسترسازی برای تحقق این استقلال، حمایت آنان در انتخاب هایشان، کلیشهای عمل نکردن و سعی در ایجاد بستری برای شکوفایی آنان، می تواند گام هایی باشد که به رشد آنان کمک شایانی خواهد کرد. بدین صورت تصویری که از خود در زندگی خواهند داشت انسانی کامل، مستقل و توانا خواهد بود. این آگاهی سازی در خانواده باید برای پسران هم اتفاق بیفتد. یعنی آن ها هم بدانند که ما همه انسان هستیم و گرچه دختران ویژگی های ذاتی متفاوت دارند ولی حقوق برابر دارند. این آگاهی باید نه تنها در گفتار بلکه در رفتار و نوع زیستن پدر و مادر نهفته باشد و منعکس شود.
به عنوان پرسش آخر بفرمایید که برای توانمندسازی زنان می بایست چه اقداماتی از جانب جامعه و حاکمیت صورت بگیرد؟
زنان آفرینش را می دانند و کافی است که موانع برداشته شوند و بستر رشد فراهم شود، آنگاه این اتفاق خودبخود می افتد. تک تک ما مسئول گسترش این فرهنگ در پیرامون مان، چه در خانواده، چه در سازمان هایی که فعالیت می کنیم و در نهایت در سطوح مختلف جامعه، هستیم. البته صادقانه و نه شعارگونه و حاکمیت و قانونگذاری، فقط با تاثیرپذیری از بطن جامعه، تغییر می پذیرد. برگردیم به کارآفرینی و محیط کار، اگر ما به عنوان مدیر آگاه، محیط و بستری امن، پویا و عادلانه فراهم کنیم، مسلما زنان بیشتری پرورش پیدا می کنند و در صحن جامعه فعال خواهند بود. زمانی که این الگوی مدیریتی سازمانی را پیاده سازی کنیم، زنان و مردانی که در این نوع سازمان ها و محیط ها پرورش و رشد پیدا می کنند، زنجیره وار این الگو را در پیرامون خود نیز می آفرینند. در کنار این مسئله، اجازه فعالیت مستقل سازمان های مردم نهاد و کارآفرینان اجتماعی از طرف حکمرانان و فراهم کردن بستر رشد و توسعه آن ها به شدت می تواند بر توانمندسازی زنان تاثیر گذار باشد.