اگر می خواهید بدانید چه کسی شما را کنترل می کند
ببینید از چه کسانی اجازه انتقاد ندارید.فرانسوا ولتر
فیلسوف فرانسوی
اندرزگوی پندناپذیر
پرسمانی برای راستیآزمایی آنکه خود را پیشرو مینامد
علی صدوقی
نویسنده
پژوهشگر هنر
اگر می پسندید به اشتراک بگذارید.
پیشرو گرامی
درود بر شما
زنگساز هستم، یکی از مردمان خاندان زنگیان از روستای زنگ آباد. پرسمانی را میخواهم پیش روی شما بگذارم؛ آنچه برخی آن را – «واعظ غیر متعظ» میخوانند. نخست آنکه بهتر است به زبان شیرین پارسی ایرانی سخن بگوییم تا بدانیم چه میگوییم! به گمانم زمان آن فرارسیده که هم زبان شویم تا بتوانیم در پی درمان شویم. از این روی من بهکارگیری “اندرزگوی پندناپذیر” را پیشنهاد میکنم و امیدوارم شایسته و خوشایند باشد. می خواهم بدانم «شیوه» آنچه شما آهنگ آن را دارید – «پیشرو» بودن – به جز گفتار در رفتار شما هم نمودی دارد یا نه! یکی از نمادهای “پیشرفت” آزادی گفتار است؛ بنابراین پاسخ من زمانی داده خواهد شد که نامه من چاپ شود آن هم بی هیچ کاستی! درباره نیاز جامعه به “علوم انسانی” باید بگویم اگر تا کنون بر خردمندان جامعه شما این نیاز پوشیده مانده، شاید یک چنین رویکردی درخور و سزاوار جامعه شما است؛ چرا من و شما خودمان را به درد سر بیندازیم و “زنگ” این نیاز را به صدا درآوریم و یا “بانگ” نبود آن را برآوریم؟!
گمان نمیکنید که خواهش برای آنچه بدان نیاز نیست خود گونه ای تباه سازی نیرو را پدید میآورد؟! چرا با خود می اندیشید که شما همه چیز را می دانید و دیگران نه؟! هنگامی که به چیزی نیازی نیست، بیگمان نیازی نیست؛ چرا از آن سخن به میان می آورید؟! انگار که در خانهای، خانواده ای زندگی میکنند؛ یک روز در پی پیشامدی فراموشی بر آن ها چیره شده و همدیگر را از یاد بردهاند؛ ولی همچنان به زندگی درکنار هم پرداخته و دشواره ای بر ایشان پیش نیامده است؛ چه نیازی است برویم در آن خانه را بکوبیم و بگوییم: “شما همدیگر را از یاد برده اید و یکدیگر را نمی شناسید؛ بیایید با هم آشنا شوید؟!” بگذارید از روستای مان برای شما بگویم تا با چگونگی زندگی ما آشنا شوید: ما در روستای مان برای هر رویدادی زنگ ویژهای داریم که هر گاه زمان انجام آن فرا برسد آن را به آوا در می آوریم. دام ها زنگوله خود را دارند که آوای رفتن به “چرا” و یا بازگشتن شان از “چراگاه” آن ها مردم را آگاه می سازد.
هر کس در همبودگاه ما یک “زنگ کوچک” دارد که اگر به آواز در آورد، باشندگان روستا می دانند نیازی دارد و به یاری او می شتابند. در کنار همه این ها یک “زنگ بزرگ” هست که با آن رویدادهای همگانی را آگاهی می دهند. این را هم بگویم تا گمان نکنید آنجا همه چیز زوری است؛ روزی برخی جنبش “زنگ خاموش” را پایه ریزی کردند؛ که با پشتیبانی ریش سفیدان روستا گسترش یافت، تا جاییکه شماری از آنان دچار کج روی شده و “زنگوله” مردم روستا را برای پیش برد جنبش می شکستند. سپس جوانان جنبش “زنگ نوین زندگی” را برپا ساختند و با همیاری ریش سفیدان همه چیز به آرامش انجامید.
کوتاه سخن آنکه اگر همبودگاه ما نیاز به “زنگ و زنگوله” نداشت آن را کنار می گذاشت و همچنین است جامعه شما. اگر تا کنون به “علوم انسانی” نیاز نداشته، خب نیاز نداشته است! پس سخن گفتن از آن بیهوده است. “علوم انسانی “دستاوردی” است چون “زنگ” که باید نهاد و کارخانه فرآوری آن را برپا و توانا ساخت.
دینگ یک: خواهشمند است برای پاسداری از آزادی بیان، شیوه نگارش من را برابر با خواست خود در فصلنامه خود دگرگون نسازید!
دینگ دو: “اندرزگوی پندناپذیر” آن است که این نامه را چاپ نکند یا یک خَجَک، همان که شما بدان نقطه میگویید، از این نامه را کاسته و به خواست خود دگرگون سازد.
دینگ سه: رو پی اندرز خود اندرزگوی // درز تنبان خودت را چاره جوی!