فصلنامه پیشرو

دروغ‌های دوست‌داشتنی درباره کارآفرینی

تصور اینکه بسیاری از افکار و اقدامات ما  از «برساخته‌های اجتماعی» شکل می‌گیرند تا  ذهنِ آزاد و خواسته‌های طبیعی ما، دشوار است؛ ولی واقعیت دارد. به‌عنوان پژوهشگر، آموزگار و مهم‌تر از آن دوستدار کارآفرینی، باور دارم که بیشتر تصورات رایج ما درباره کارآفرینی ریشه در کلیشه‌هایی دارند که  از سوءبرداشت‌های ما درباره این پدیده شکل گرفته‌اند. از سویی، جذابیت‌هایی همچون آزادی فردی در کسب‌وکارهای کارآفرینانه و از سوی دیگر، اقتصاد مبتنی بر رانت و ناتوانی سازمان‌های دولتی و خصوصیِ موجود در مدیریت منابع انسانی، موجب شکل‌گیری موجی از اقبال به کارآفرینی به‌عنوان تنها ابزار باقیمانده برای رشد و پیشرفت اقتصادی برای فرد و جامعه شده است. بدیهی است که در نبودِ آموزش‌ها و برنامه‌ریزی‌های مبتنی بر شواهد و آمار واقعی و در نتیجه نبودِ آمادگی برای رویارویی با سناریوهای پیش‌رو، این استقبال و هیجان نسل جوان در مسیر پرفرازونشیب کارآفرینی به دلسردی و نومیدی بدل می‌شود.

دروغ‌های دوست‌داشتنی درباره کارآفرینی

نگاهی به چند کلیشه درباره کارآفرینی

نیلوفر سلاجقه

نیلوفر سلاجقه

نویسنده

عضو هیئت علمی دانشگاه تهران

اگر می پسندید به اشتراک بگذارید.

زمانی که از من خواسته شد نوشتاری برای مجله پیشرو آماده کنم، مشتاقانه پذیرفتم. با وجود این‌که به‌واسطه کارم، هر روز باید درباره کارآفرینی بخوانم و بنویسم ولی قرار گرفتن در مسیر حرفه‌ای دانشگاهی چارچوب ذهنی خاصی را نیاز دارد؛ و این فرصت، مجالی برای بازنگری و بازاندیشی فراهم می‌آورد. ابتدا، قرار بود درباره موضوعِ «چگونگی راه‌اندازی کسب‌وکار با رویکرد کارآفرینانه» بنویسم، اما تجربه کاری و دیدن چالش‌های مسیر،  من را به این نتیجه رساند که باید از جایی قبل‌تر شروع کنم. از جایی که در جستجوی دستیابی به خواسته‌هایمان هستیم،‌ از جایی که کارآفرینی ابزاری می‌شود برای رسیدن به آرزوهایمان و از جایی که واقعیت با سوءبرداشت‌ها درآمیخته می‌شود. سال 1384 برای من و افرادی که وارد دانشگاه شدیم از آن جهت مهم بود که تصور می‌کردیم با قبولی در رشته و دانشگاه‌های خاص، جهتِ مسیر حرفه‌ای آینده خود را می‌سازیم.

 در تصورمان نمی‌گنجید که در آینده‌ای نه‌چندان دور، یعنی زمان فارغ‌التحصیلی، مدرک تحصیلی اهمیت چندانی در پیدا کردن کار ایدئالمان نخواهد داشت. گرچه امروز تصور اهمیت بی‌چون‌وچرای مدرک تحصیلی در یافتن شغل ایدئال تا حدی تعدیل شده است ولی شیوه برنامه‌ریزی و تصمیم‌گیری ما برای آینده، هنوز هم بر مبنای اطلاعاتی است که برای زمانِ گذشته و حال صدق می‌کنند. این را زمانی که با آینده‌پژوهی به‌عنوان رشته‌ای علمی آشنا شدم بهتر فهمیدم. برای ما دیدنِ خویشان و بستگان دور و نزدیک از نسل‌های گذشته که با فارغ‌التحصیلی از رشته‌ها و دانشگاه‌های به قول معروف «تاپ» به استخدام شرکت‌های خوب درآمده بودند و وضعیت معیشتی مناسب و جایگاه اجتماعی خوبی داشتند الگوی جالبی به نظر می‌رسید که قرار بود برای ما هم کارگر باشد.

اما اشتباه ما  این بود که مانند همه تصمیمات زندگی به‌جای نگاه به آینده، بر اساس داده‌های موجود از گذشته، برنامه‌ریزی کردیم و به‌جای جستجو در خودمان، «منِ ایدئالِ خود» را در دیگران پیدا کردیم. قصدم از مرور گذشته،  یادآوری این نکته است که آنچه امروز فرصتی جذاب به نظر می‌رسد ممکن است در آینده جایگاه خود را از دست بدهد. درواقع، در مسیر دستیابی به هدف آرمانی، نه‌تنها خودِ ما بلکه خودِ آن هدف آرمانی هم دگرگون می‌شود. ممکن است بپرسید این‌ها چه ربطی به کارآفرینی دارد؟ با وجودِ باوری که به کارآفرینی برای دستیابی به خواسته‌های شخصی -مادی و غیرمادی- و پیشرفت اقتصادی و اجتماعی دارم ولی به نظر می‌رسد که امروز به دلایلی کارآفرینی، بدون در نظر گرفتن مسیر واقعیِ آن، در حبابی از هیجانات فهمیده می‌شود که ممکن است منجر به همان تصمیمات ناکارآمدی شود که بارها دچار آن شدیم.

ایلان ماسک کارآفرین سرشناس آمریکایی
ایلان ماسک کارآفرین سرشناس آمریکایی

کارآفرینی: نبرد کلیشه‌ها با واقعیت

در سال‌های اخیر، کارآفرینی، به عنوان نویدی برای دستیابی به کاری معنادار و ابزاری برای آزادی فردی یعنی خودکفایی مالی و افزایش اختیارات شخصی مطرح شده است. کارآفرینان، قهرمانان زمانه ما هستند و همانند سلبریتی‌ها، زندگی شخصی‌شان تیتر اخبار است. عکس کارآفرینان روی مجلاتی چون Entrepreneur بیشتر شبیه بازیگران هالیوودی است تا کسی که از صبح تا شب برای سرپا نگه‌داشتن کسب‌وکار خود در حال تلاش است. چشم‌های بسیاری در هنگام تماشای آن کارآفرینِ نجات‌یافته، روی صحنه مینی‌مال و مدرن رویدادهای بین‌المللی و ملی، برق می‌زند و مبهوت ماجراجویی‌های این سفر اکتشافی، چگونگی فائق آمدنِ او بر چالش‌های بسیار و در نهایت کشف قاره‌های ناشناخته است.

ما تماشاگران، برای لحظه‌ای هم که شده خود را روی همان صحنه تصور می‌کنیم به همه کارهای روزمره و کم‌اهمیت خود پشت می‌کنیم و راهِ آرزوهای خود را در پیش می‌گیریم. هرچند دشوار است که باور کنیم درباره چیزی دچار سوءتفاهمات هستیم ولی باید بپذیریم در دنیای رسانه‌های جمعی، فهم ما از واقعیات، از پیش شکل‌گرفته است. در چنین جهانی هر چه بیشتر به خودمان و ابزارهای شناختی برای پالایش داده‌ها و اطلاعات مغرور شویم بیشتر به دامِ آن‌ها خواهیم افتاد. بنابراین من تصمیم گرفتم این نوشتار را به بیان رایج‌ترین سوءبرداشت‌ها درباره کارآفرینی اختصاص دهم؛ سوءبرداشت‌هایی که منجر به شکل‌گیری کلیشه‌های نادرستی درباره کارآفرینی شده‌اند.

 

کارآفرینی، راه رستگاری در برابر کارمندی

یکی از کلیشه‌های رایج درباره کارآفرینی آن را در برابر کارمندی قرار می‌دهد و کارآفرین را به صورت فردی در نظر می‌گیرد که روزی مصمم خود را از بند اسارت سازمان -دانشگاه یا شرکت- آزاد و آرزوهای خود را پیگیری مي‌کند. آن‌ها در مسیر کارآفرینی مدام در حال آفرینش ارزش و نوآوری هستند، و در تيم‌هاي جوان و پرانرژي به يكديگر در حل چالش‌ها كمك مي‌كنند. در حالی‌که کارمندی انجام کارهای یکنواخت و کم‌اهمیت است و کارمندان، در بند سازمان دست به هیچ کار نو و ارزشمندی نمی‌زنند. چیزی که در این روایت فرض می‌شود این است که کارآفرینان در همه تصمیم‌گیری‌ها و اعمال خود آزاد و صاحب اختیار هستند در حالی که افرادِ کارمند فرمانبردار، بدون میل به نوآوری، خلاقیت و بینشی برای ساختنِ چشم‌اندازهای آینده هستند. اگر فکر می‌کنید که این کلیشه چندان هم رایج نیست کافی است در كلاس‌ها، كارگاه‌ها و سخنراني‌هاي كارآفريني شركت كنيد يا به پست‌های شبكه‌هاي اجتماعي صاحب‌نظران این حوزه نگاهي بيندازيد.

نقطه‌ مشترك اکثریت آن‌ها تشويق كارآفريني و تقبيح كارمندي است. اين زاویه دید چند پرسش را مطرح مي‌سازد: نخست آنکه واقعا كساني كه در اين كلاس‌ها و سخنراني‌ها چنين نگرشي را رواج مي‌دهند، جدا از حقوق دریافتی از پست سازمانی خود، چه درآمدی از فعالیت‌های کارآفرینانه‌شان دارند؟ دوم و مهم‌تر آنکه ‌با این همه ستایش کارآفرینی و تقبیح کارمندی چه کسانی قرار است در کسب‌و‌کارهای شکل‌گرفته بوسیله کارآفرینان کار کنند؟ و این‌که نگرش افرادی که به هر دلیلی تصمیم می‌گیرند در سازمان‌های موجود کار کنند نسبت به خود و کاری که انجام می‌دهند چگونه تحت تاثیر قرار می‌گیرد؟

 آیا با این تقابل غیرواقع‌بینانه نه تنها به دوستداران کارآفرینی بلکه به کسانی که کارمندی را خوب و ارزشمند انجام می‌دهند آسیب نمی‌زنیم؟ در این‌جا بد نیست به دو مفهوم‌پردازی از کارآفرینی در جریان پژوهشی نگاهی بیندازیم. نخست، کسانی که کارآفرینی را معادل “راه‌اندازی کسب‌و‌کار برای خود” می‌دانند و کارآفرینان را کسانی که در تمامِ طول زندگی خود کارآفرین هستند می‌بینند. بنابراین، همه ویژگی‌های این افراد از جمله ریسک‌پذیری و جسارت برای پژوهشگران جالب توجه می‌شود. اما رویکرد دیگر، کارآفرینی را آفرینش یک فعالیت جدید اقتصادی می‌داند. علی رغم پذیرش این‌که هر نوسازی نیازمند بازیگرانی است که با ابتکار عمل و سختکوشی تغییر را رقم بزنند این رویکرد کارآفرینی را دربردارنده فرد یا افرادی می‌داند که این تغییر را به وجود می‌آورند.

یعنی بازیگران گوناگون نقش‌های بسیاری را بازی کنند تا در طول زمان فرآیند کارآفرینانه شکل بگیرد. در واقع نگرش “شخص کارآفرین” جای خود را به “نقشِ کارآفرینی” داده‌است. در این نگرش کارآفرینی یکی از ده‌ها نقشی است که ممکن است ما در صحنه‌ زندگی مدتی آن را بازی کنیم. در واقع کسی که امروز کارآفرین است ممکن است روزی دیگر نقش‌های دیگری همچون مدیر یا کارمند را بازی کند و بالعکس. همچنین ممکن است در به انجام رساندن یک فرآيند کارآفرینانه گاهی افراد و حتی تیم‌های گوناگونی براي مدتي نقش كارآفريني را بازي كنند. چیزی که ما در کارآفرینی سازمانی به روشنی می‌بینیم. بنابراین کارآفرینی یک نقش گذراست.[1]

 

شکست ممکن است ولی نه برای من

با وجودِ شواهد نرخ بالای شکست در راه‌اندازی کسب‌وکارهای کارآفرینانه، بیشترِ کسانی که در مسیر کارآفرینی گام می‌گذارند دوست دارند باور کنند آن درصد پایین احتمالِ موفقیت نصیب آن‌ها می‌شود. قسمتِ بدِ ماجرا این است که شاکله برنامه‌ریزی، گزینش‌ها و کنش‌های زندگی‌مان را بر اساس این چند درصد اندک استوار کنیم و تصور کنیم که واقع‌بینانه آماده همه سناریوهای ممکن هستیم. به قولِ مایک تایسون[2] بوکسور آمریکایی «همه افراد فکر می‌کنند برنامه دارند البته تا زمانی که اولین مشت را از حریف بخورند.» سخن گفتن از کارآفرینی تنها در چارچوب موفقیت‌ها و کسب‌وکارهای معروف و نادیده گرفتنِ تجارب شکست منجر به شکل‌گیری تورم ذهنی درباره کارآفرینی می‌شود که تصمیمات ما را با خطا همراه می‌کند. در کنارِ این واقعیت که هیچ‌کس دوست ندارد در هنگام راه‌اندازی کسب‌وکاری به شکست بیندیشد ولی فکر کردن به احتمالِ آن، ما را به ابزارهایی مجهز می‌کند که به قول اریک رایس[3]، خالق متدولوژی نوپای ناب[4]، اگر قرار است شکست بخوریم زودتر و کم‌هزینه‌تر شکست بخوریم.

 

دستاوردهای بیشتر در مقایسه با سایر گزینه‌های کاری

یکی دیگر از سوءبرداشت‌ها درباره کارآفرینی این است که در صورت موفقیت، دستاوردهای مادی و غیرمادی کارآفرینی  بسیار بیشتر از سایر موقعیت‌های شغلی است. این تصور معمولاً از در نظر گرفتنِ آن درصدِ اندک کارآفرینانی شکل می‌گیرد که به درآمدهای فوق‌العاده‌ای دست پیدا کرده‌اند. برای روشن شدن این واقعیت به تجربه شخصی خود از یکی از کارگاه‌های کارآفرینی اشاره می‌کنم که در آن از شرکت‌کنندگان خواستم نام کارآفرینانی که تصویرشان را نشان می‌دادم، بگویند. تقریباً همه سه الی پنج نفر کارآفرین بسیار شناخته‌شده بین‌المللی و ملی را می‌شناختند اما پس از آن، کسی نام کارآفرینان کسب‌وکارهای کم‌تر شناخته‌شده را نمی‌دانست؛ در حالی که آن‌ها هم کسب‌وکارهای موفقی داشتند. واقعیت این است که تصور ما از کارآفرینی از کارآفرینی افرادی شکل گرفته است که  به کسب‌وکارهای چند میلیارد دلاری رسیده‌اند نه صدها و هزاران کارآفرینی که تلاش‌هایشان منجر به کسب‌وکارهایی شده است که محصولات و خدمات ارزشمند و جدیدی ارائه می‌دهند و برای خود و ده‌ها نفر هم کار ایجاد کرده‌اند.

 برای دستیابی به دیدگاهی واقع‌بینانه‌تر، به این آمار (بر مبنای کشور آمریکا جایی که بهشت کارآفرینی است) نگاهی بیندازید؛ به‌طور میانگین درآمد یک فردِ خویش‌فرما برابر با درآمد افرادی است که در استخدام دیگران (کارمند یا کارگر) هستند و توزیع درآمد در بین کارآفرینان تنها به‌واسطه تعداد بسیار اندکی که به جریان درآمدی فوق‌العاده دست می‌یابند-مانند بیل گیتس- اریب می‌شود وگرنه بیشتر کارآفرینان درآمدی کم‌تر از میانگین دارند و باز هم کسانی که کم‌تر از میانگین درآمد دارند چیزی در حدود یک‌سوم، درآمدی کم‌تر از کارمندان به دست می‌آورند (رید، ساراسواثی، دیوئی و ولتبنک[5]، 2016، ص 33). البته دستاوردهای دیگری به جز پول برای کارآفرینان مهم است (مانند رئیسِ خود بودن، انجامِ کاری که برای آن‌ها مهم است یا حتی حل یک مسئله.) ولی مقایسۀ همه دستاوردهای مادی و غیرمادی باید به‌طور واقع‌بینانه در مقایسه با سایر گزینه‌های ممکن صورت پذیرد.

نتیجه‌گیری

هدف من از بیان سوءبرداشت‌هایی که کلیشه‌های رایج درباره کارآفرینی را می‌سازد، این نیست که شما را از کارآفرینی بازدارم، فقط طرفدار این رویکرد نیستم که همه باید کارآفرین باشند؛ باور دارم کنار گذاشتنِ بسیاری از این سوءبرداشت‌ها، می‌تواند به دوستداران کارآفرینی کمک کند تا گزینشی آگاهانه و کنشی سنجیده و  به دور از هیجان داشته باشند. همچنین باور دارم همۀ افراد در نقش‌های گوناگون از کارمند، پزشک، مدیر، کارآفرین و کارگر و … سهمی در پیشرفت جامعه دارند و در همه نقش‌ها، فرصت ارزش‌آفرینی، نوآوری و خلاقیت وجود دارد. کارآفرینی یکی از بسیار نقش‌هایی است که کارکردهای اقتصادی-اجتماعی ارزشمندی دارد و فرصت رشد فردی و اجتماعی را فراهم می‌آورد اما تنها مورد آن نیست.

 

پانویس ها

[1]– برای مطالعه بیشتر درباره مفهوم کارآفرینی و رویکردها و مباحث درباره آن رجوع شود به:
Davidsson, P. (2016). Entrepreneurship as a research domain. In Researching Entrepreneurship (pp. 21-40). Springer, Cham.
[2]– Mike Tyson: “Everyone has a plan until they get punched in the mouth”
[3] – Eric Ries
[4] – The Lean Stratup
[5]– Read, S., Sarasvathy, S., Dew, N., & Wiltbank, R. (2016). Effectual entrepreneurship. Routledge.
ترجمه‌شده در انتشارات دانشگاه تهران با عنوان «کارآفرینی اثرسازانه»

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *