«عمر ما تلف شد!»، «جوانیمان حرام شد!»، «مگر چند بار حق زندگی داریم!» و دهها عبارت مانند این فقط بخشی از استدلالهای منتقدین وضع موجود است. با این حال این نارضایتی، چالشی بزرگ پیش روی خود دارد؛ «عدم شناخت توسعه و نحوۀ گذار به آن.» به بیانی دیگر عموم هموطنانی که از شرایط ناراضیاند و حتی تصمیم به مهاجرت میگیرند، معتقدند شرایط زندگی در ایران مطابق میل ایشان نیست. نه سبک زندگی شهروندان مورد احترام است، نه چشم اندازی برای خود متصورند، نه گشایشی ایجاد می شود و نه اساساً به دلایلی چون قوانین دست و پاگیر، فرهنگ عمومی، تحریمهای گسترده و … امکان ورود به کارآفرینی آن چنان مهیاست. به همه این موارد، کارشکنیها را هم بیفزایید، دیگر چه انگیزهای میماند؟ بهرغم همۀ این واقعیات، باید پرسید «تلاش برای توسعه ایران وظیفۀ چه کسانی در دنیاست؟» اگر ما برای بهبود شرایط و گذار کمهزینهتر به توسعه تلاش نکنیم، دقیقاً چه کسانی باید برای توسعه ایران تلاش کنند؟ منطقی است اگر خودمان برای حال و آینده کشور احساس مسئولیت نکنیم از بیگانگان مثلاً از ژاپنیها یا سوئدیها انتظار خاصی داشته باشیم؟!
بمانیم یا برویم؟
درباره نقش نخبگان در دستیابی به توسعه
اگر می پسندید به اشتراک بگذارید.
ما هیچکدام انتخاب نکردهایم که در ایران یا سوئیس و در شهر یا روستا به دنیا بیاییم! شاید از اینکه در یک کشور توسعه یافته به دنیا نیامدهایم ناراحت باشیم اما باید در نظر داشت به همان میزان هم برحسب شانس، در روآندا و در بطن دعوای توتسیها و هوتوها[1] پا به این جهان پرمشغله نگذاشتهایم. ما در کشوری در حال توسعه به دنیا آمدهایم. از این منظر مقصر نیستیم، میراثداریم! یا باید با این حقیقت مواجه شده و ایران را بهتر از آنچه تحویل گرفتهایم به آیندگان تحویل دهیم یا به سیاق مرسوم، با گِله گذاری روزگار بگذرانیم. مشخص است که مهاجرت یک انتخاب است و حق طبیعی افراد اما به یاد داشته باشیم در داخل یا خارج نسبت به کشور و مردم خود مسئولیم.
توسعۀ ایران جز بر ما ایرانیان بر هیچ کس در جهان تکلیف نیست. یا ما باید این مسیر سخت و پردستانداز را طی کنیم یا کشور را به قضا و قدر بسپاریم. باید در نظر داشت که بحث بر سر ماندن یا رفتن نیست بلکه سخن از تلاش برای توسعۀ کشور است. گرچه توسعه امری درونزاست و باید در داخل جامعه رخ دهد اما به دلایل متعددی، مهاجرین نیز در خارج از کشور امکان تأثیرگذاری بر جامعه ایران را دارند و چه بسا بتوانند نقش پررنگتری ایفا کنند. در غیر این صورت، پشت تخصص و مهارت خود پنهان شدن بدون آنکه آورده مشخصی برای جامعه ایران داشته باشد، چه فایدهای خواهد داشت؟ علم ما نسبت به شرایط اگر منجر به عمل نشود بیفایده خواهد بود و مصداق این فرموده سعدی است: عالم بیعمل به چه ماند؟ به زنبور بیعسل!
«رفتن یا ماندن» مسئله این است!
بسیاری از متخصصین و نخبگان جامعه ایران تصور میکنند پس از زحمتی که برای درس خواندن و پذیرش در دانشگاههای برتر کشور، کسب عناوین برتر المپیادهای ملی و بینالمللی، اختراع یا اکتشاف متحمل شدهاند، باید همراه با تکریم تام و تمام، با بهترین امکانات مورد استقبال قرار گیرند. در حقیقت ایشان کارشان را انجام میدهند و در مقابل باید از دستمزد و مزایای قابل توجهی برخوردار باشند. شاید در نگاه اول این انتظار کاملاً طبیعی به نظر برسد با این حال باید گفت که ما کشوری “در حال توسعه” هستیم و نه توسعه یافته! در حقیقت در حال حاضر می بایست همه ما اعم از نخبگان و توده مردم بدانیم که در مسیر ساختن کشور هستیم بنابراین فصل برداشت نیست بلکه فصل از خودگذشتگی برای نسل های آتی است! به بیانی روشن تر اگرچه کسب تخصص و مهارت گامی بسیار مهم جهت اجرایی کردن تغییرات بنیادین در کشور محسوب میشود اما این مهم ابعاد پیچیدهتر و دشوارتری چون احساس مسئولیت در قبال جامعه و البته مطالعه حوزه هایی چون تاریخ توسعه یا بررسی تجربه ممالکی چون آلمان و ژاپن دارد. این دقیقا همان نقطه ای است که متوجه اهمیت، تفاوت و البته تشابه بین نخبگان نظری (مانند چهره های پژوهشی و دانشگاهی) و نخبگان ابزاری (سیاستمدران، مدیران و رهبران) می شویم. در همین زمینه محمود سریع القلم[2] معتقد است:
واژه نخبگان به معنای بزرگان، صاحبان فکر، شخصیت و توانایی های وسیع فکری و سازمان دهی آن ها می باشد. نخبگان به دو گروه کلی تقسیم می شوند: نخبگان فکری و نخبگان ابزاری. نخبگان ابزاری صاحب قدرت سیاسی و اقتصادی هستند و نخبگان فکری افرادی هستند که اندیشه، فکر، روش های بهینه، تئوری، آینده نگری و دوراندیشی تولید می کنند. اینان روش های عقلایی تحقق اهداف را مشخص می کنند. البته نخبه ابزاری می تواند در عرصه سیاست و یا نظام اقتصادی، از توانایی های فکری نیز، برخوردار باشد. در توسعه یک جامعه، یکی از اصول مهم توانایی های فکری و سازمان دهی نخبگان است که به نظر من مهم ترین اصل از اصول ثابت توسعه است.[3]
با این توضیح چند پرسش کلیدی پیش رو جامعه ایران قرار می گیرد: “تعریف ما از نخبگی چیست؟” “آیا نخبگی به رتبه برتر کنکور یا المپیاد خلاصه میشود؟” “اگر کسی چون قائممقام فراهانی یا میرزاتقی خان امیرکبیر بهرغم اقدامات قابل توجهشان برای کشور دیپلم نداشته باشد، نخبه محسوب نمیشود؟” در این بین می دانیم بخش اعظم توان نخبگان دانشگاهی ما صرف انتشار مقالات ISI میشود. با این حال چه تعداد از این مقالات گرهی از مشکلات کشور بازکرده است؟ با توجه به نوع نگاه به نخبگی در کشورمان، به نظر میرسد باید در معنای نخبگی، رسالت نخبگان و اهمیت توجه به پرروش نخبگان فکری و ابزاری تجدیدنظر کنیم. برای نمونه در کشوری که حدود 4 میلیون زن سرپرست خانوار[4]، 3 میلیون معتاد، 30 میلیون بدمسکن و بیمسکن، 30 میلیون کمسواد و بیسواد، 16 میلیون مین عملنکرده و دهها مشکل ریز و درشت دیگر وجود دارد، برخی از نخبگان، به درج پست اینستاگرامی یا بیان آرزو بسنده کردهاند! در این میان کیست که چون عیسی صدیق[5] به دغدغه ساخت دانشگاه تهران جامه عمل بپوشاند؟
کدام متخصص حاضر است چون دکتر فریدون علا، بنیانگذار سازمان انتقال خون، برای سلامتی دیگران گامی عینی بردارد؟ چه می شد اگر رشدیه یا امیرکبیر هم چون بسیاری، بجای تاسیس دارالفنون یا مدارس نوین، برای تحصیل کودکان ایران فقط آرزو می کردند؟ در آن صورت چه تعداد شهروند تحصیلکرده می داشتیم؟ آیا ایشان هم در شرایط ایده آل کار کردند؟ برای کدامشان فرش قرمز پهن شد؟ اگر مصدق بجای وارد میدان عمل شدن صرفا آرزوی ملی شدن صنعت نفت را می کرد، دقیقا چه اتفاقی رخ می داد؟ “در” کدام سفارت بروی قائم مقام بسته بود؟ کدام کشور توسعه یافته تمایل نداشت از مصدق یا امیر پذیرایی کند؟ چرا ایستادند؟ با این توضیح بیراه نیست بگوییم عبور از وضع موجود نیازمند متخصصینی متعهد است! البته که ماندن الزاماً نشان خدمت نیست همانطور که مهاجرت نیز الزاما به معنای پشت کردن به کشور نیست. اگر هدف و رسالت خود را فراتر از توجه صرف به زندگی شخصی، در ساختن کشور و جهانی بهتر می دانیم در آن صورت چه در داخل و چه در خارج از کشور می بایست از همه ظرفیت های موجود، بویژه کارآفرینی، برای بهبود شرایط و توسعه کشور استفاده کنیم.
مهاجرت را از پشت کردن به کشور جدا کنیم!
میتوان به دلایل متعددی ناراضی بود و کشور را ترک کرد؛ اما در عین حال از شرایط و پتانسیل موجود درکشورهای توسعهیافته برای توانمندسازی جامعه ایران بهره برد. مقصود تأسیس خیریهای جدید یا ارسال کمک هزینه ماهیانه نیست. ضمن احترام به فعالین این حوزه، باید توجه داشت خیریه در حکم مُسکن است و آنچه میتواند منجر به تغییر پایدار شود، توانمندسازی است. برای نمونه:
- میتوان با توجه به تعداد قابل توجه متخصصین ایرانی در خارج از کشور، دانشگاهی مجازی راهاندازی کرد.
- میتوان با توجه به تعداد بیشمار نیروی انسانی حاذق، چیزی شبیه خان آکادمی[6] یا W3 School[7] تأسیس کرد.
- میتوان یک سامانه جمعسپاری برای حمایت مالی (اعم از دلاری یا توکنی)، از استارتاپهای ایرانی راهاندازی کرد.
- میتوان با استفاده از منابعی چون[8]OpenStax، کتب مرجعی را که رایگان تألیف شدهاند رایگان ترجمه کرده و در بستر وب یا به صورت نسخه چاپی و با هزینهای اندک، در اختیار فارسیزبانان سراسر جهان قرار داد.
- وقتی شاهد آنیم که واسطهها درصد قابل توجهی از درآمد آزادکاران[9] ایرانی را با عناوین مختلف برمیدارند، راهاندازی سامانۀ آزادکاری جهت حمایت از نیروی کار ایرانی و ارزآوری برای کشور، اقدامی عملی در جهت توانمندسازی جامعه محسوب میشود.[10]
- در کشور، بیش از 2.5 میلیون واحد خالی و نیمهخالی وجود دارد.[11] چرا نتوانیم از این منابع راکد برای تأسیس شتابدهندههای کسبوکار استفاده کنیم؟
- پیشبینی میشود تا پایان سال 1401 بیش از 41 میلیون گیمر ایرانی داشته باشیم.[12] چرا نتوانیم مهارتهای اجتماعی را در قالب یک بازی تحت وب آموزش دهیم؟
- می توان به عنوان نمونه یک سامانه آموزش ریاضی و دریافت توکن به ازای حل مسائل، جهت توانمندسازی شهروندان سراسر جهان بویژه ایران، دایر کرد.
- متخصصین محیط زيست ما در خارج و داخل کشور می توانند با راه اندازی یک پلتفرم تحت وب، ضمن طرح چالش های محیط زیستی ایران، راه حل های پیشنهادی را به بحث بگذارند و البته موجب افزایش آگاهی در میان توده مردم شوند.
- با توجه به حضور جمع زیادی از متخصصین فلسفه، فیزیک، زیست شناسی و … می شود موسسه ای جهت مبارزه با خرافات تاسیس کرد.
- می توان یک موسسه نشر دیجیتال برای حمایت از نویسندگان و شعرا و … راه اندازی کرد.
- می توان رسانه ای تاسیس کرد و در مورد تجربه ممالک توسعه یافته و پیچ و خم های متعددی که طی کرده اند، فرهنگ سازی کرد.
- می توان یک پلتفرم جهت معرفی و آموزش تولید نرم افزار و سخت افزار متن باز، راه اندازی کرد.
- می توان یک شتاب دهنده جهت حمایت از استارتاپ های کارآفرینان خاورمیانه اعم از ایرانی، افغانستانی و … تاسیس کرد.
- می توان از پلتفرمی چون یوتیوب جهت راه اندازی کانال های آموزشی (اعم از آموزش زبان، برنامه نویسی، نرم افزار و …) بهره بگیریم به این ترتیب هم آموزش رایگان در اختیار ایرانیان قرار می گیرد هم می توان با سیستم تبلیغاتی این پلتفرم به دلار درآمدزایی داشت.[13]
- نهادهای اقتصادی بخش خصوصی می توانند در قالب مسئولیت اجتماعی کتب برجسته و تاثیرگذار را پیش خرید کنند تا ضمن کاهش قیمت مصرف برای خریدار نهایی، حق الزحمه ناشر و نویسنده محفوظ بماند.
- راه اندازی یک شبکه تلویزیونی که در آن به آموزش راه اندازی کسب و کار، بازاریابی، حقوق تجارت و … پرداخته شود، دور از دسترس نیست.
شایان توجه است که منظور نویسنده نادیده گرفتن فعالیتهای صورت گرفته از سوی هموطنان در خارج کشور نیست بلکه هدف توجه به این نکته است که با وجود توانمندیها و بستر موجود، امکان نقشآفرینی بیشتری از سوی ایشان فراهم است. به این ترتیب موارد مطرح شده بخش کوچکی از ایدههایی است که هم میتواند از یکسو برای مهاجرین متخصص ما محل درآمدزایی باشد و هم از سوی دیگر منجر به توانمندسازی جامعه ایران در داخل یا خارج گردد.
پانویس ها