آمریکا، 1931. شایع می شود که بانک ها در آستانه ورشکستگی اند. مردم نگران و سراسیمه به بانک ها هجوم می برند تا سرمایه خود را بیرون بکشند اما این رفتار ایشان موجب می شود تا حقیقتا بانک ها ورشکست شوند! رابرت مورتن جامعه شناس آمریکایی نخستین کسی بود که رویدادهایی چون نمونه ذکر شده را “پیشگویی خودمحقق کننده” خواند. این جامعه شناس شهیر معتقد بود اگر افراد به چیزی باور داشته باشند در آن صورت انگاره های فکری و رفتاری ایشان به ترتیبی عمل می کند که آن باور اولیه حقیقتا رخ دهد!
Self-fulfilling Prophecies L. Jussim L. Jussim, in International Encyclopedia of the Social & Behavioral Sciences, 2001
این مملکت درست نمی شود؟
درباره توسعه نیافتگی ایران با نگاهی به پدیده پیشگویی خودمحقق کننده
اگر می پسندید به اشتراک بگذارید.
“این مملکت درست شدنی نیست!”، “دیدید گفتم چیزی عوض نمی شه؟!”، “از اول نگفتم عمرتون رو تو این کشور هدر ندید؟”. این ها شاید مرسوم ترین جملات، دست کم میان بخشی از ما ایرانیان باشد. پیش از این گفته شد که پیشگویی خودمحقق کننده زمانی رخ می دهد که یک باور اجتماعی از اساس اشتباه، منجر به هدایت مردم به سمتی می شود که آن باور تحقق یابد. با این توضیح قصد دارم نسبت بین پیش گویی خودمحقق کننده و توسعه نیافتگی ایران را بررسی کنم.
دولت یا ملت؟ مسئله این است!
آشکار است که عموما ملت، بویژه آنان که تحت شدیدترین فشارهای اقتصادی روزگار می گذرانند، محل بحث و مخاطب این نوشتار نیستند. از طرفی قصد ندارم نقش سیاست های کلان و حاکمیت را نادیده بگیرم. ایشان که سیاست خود را پیش می برند اما پرسش آن است چرا آن بخش هایی که دستشان به دهانشان می رسد، برای تابلوی نقاشی 21 میلیارد هزینه می کنند[1] اما خانه خالی خود را ولو به استاد دانشگاه هم اجاره نمی دهند؟[2] فقط تهران بیش از نیم میلیون خانه خالی دارد، اما خانه اندیشمندان، خانه ای از خود ندارد! ما مردم و جامعه مدنی! نمی توانیم محلی را برای خانه اندیشمندان اجاره کنیم؟ بعد پای صحبت بسیاری از چهره های برخوردار که بنشینیم به درستی از شرایط کنونی و بویژه دخالت دولت در اقتصاد، گله مند هستند.
تماما درست است اما بفرمایید در این بازی پیچ درپیچ اگر دولت نقش مورد نظر ما را بازی نمی کند، من و شما نقش مثبتی ایفا می کنیم؟ این نقش مثبت است که در قلب بحران زیست محیطی، شکاف جنسیتی، مسئله سکونت استادان جوان و دانشمند کشورمان و … برای تابلو هزینه کنیم؟ بی تعارف در شرایطی که بحران محیط زیستی می تواند نظم اجتماعی این کشور و حتی تمدن ایرانی را با مخاطره روبرو کند، خانه خالی دقیقا به چه کار ما می آید؟ تابلوی 21 میلیاردی چه طور؟ آشکار است که هدف نویسنده نقد شخص خریدار نیست بلکه تاکیدم بر روی این نمونه، صرفا نقد یک رویکرد عمومی است. رویکردی که مسئولیت خود را پشت تصمیمات پرحرف و حدیث دولت پنهان می کند! کنار می نشیند، گله می کند، گرد یاس می پاشد، هر کس از ساختن بگوید به او تهمت عامل بودن می زند، ده بار به او پیام دهید پاسخ درستی نمی دهد، اما هم او در نهایت می گوید: “دیدید گفتم مملکت درست نمی شود؟!”
خوب معلوم است که درست نمی شود. وقتی اولویت ها چنین پرحرف و حدیث اند، وقتی بخش های توانمند و برخوردار جامعه، کنار بکشند یا عموما در اندیشه رفتن باشند، انتظار درست شدن چه چیزی را داریم؟![3] خوب مگر برای درست شدنش کاری کرده ایم؟ دست بالا به جز کار روتین و روزمره خود، چه اقدامی برای تغییر در محیط پیرامونیمان انجام داده ایم؟ کار “عینی” ما چه بوده است؟ در طول سال گفتن از چاکرا و کارما تا گذاشتن استوری از گل و گربه ها، محتوای فاخر و گرهگشا محسوب می شود؟! صریح تر بگویم در یک سبک زندگی خلاصه شده ایم که جز مصرف و روزمرگی، بسط معرفتی در آن نیست.
بیاندیشیم و اقدام کنیم
وقتی مدام بر نشدن تاکید کنیم و طبعا دست روی دست بگذاریم، چه اتفاقی خواهد افتاد؟ جز آن است که به پیش بینی خودمان از درست نشدن کشور، جامعه عمل بپوشانیم؟ چندی پیش با دوستی صحبت می کردم که در دانشگاه تدریس می فرمودند. با این حال به جهت مهاجرت با ایشان قطع همکاری شده بود. گله مند بودند که اجازه کار نمی دهند! خدمتشان عرض کردم در خارج از کشور اینترنت قطع نمی شود. رشد اقتصادی نزدیک صفر نیست. اگر استارتاپ آموزشی خوبی راه اندازی کنند امکان جذب سرمایه بسیار بالاست. جدا از همه این موارد، یوتیوب را بدون فیلتر در اختیار دارید که می توانید در آن تدریس کنید و در صورت استقبال مخاطبین، درآمد دلاری هم داشته باشید. همه این ها را گفتم که بگویم قرار نیست کاری خارق العاده انجام دهیم.
در موارد متعددی موانع ذهنی جلویمان را گرفته است. طبعا کار در داخل و در یک کشور در حال توسعه، بسیار سخت است. اما کلاهمان را قاضی کنیم. آیا در یک کشور توسعه یافته با موانع مشابه ممالک در حال توسعه مواجهیم؟ از طرفی در داخل کشور هیچ کس هیچ کار مثبتی نمی کند؟ هیچ اقدام مثبتی رخ نداده است؟ فرض مثال بالغ بر 20 هزار عضو اتاق بازرگانی تهران جملگی رانتی اند؟ یک زمان می خواهیم شرایط نامناسب را نقد کنیم به ترتیبی که به نقطه بهتر و مثبتی برسیم یک زمان می خواهیم آنچنان صحنه را سیاه ببینیم که در نهایت بگوییم اصلا کاری نمی توان کرد! در حقیقت بی عملی و بی مسئولیتی خود را توجیه کنیم. بدیهی است که پروفسور شهشهانی[4] پدر اینترنت ایران هم می توانستند بروند یا در داخل کمتر خود را درگیر توسعه زیرساخت ها کنند. اما وارد گود شدند.
امروز همین اینترنت نحیف را مدیون امثال ایشان هستیم. فرض بفرمایید پروفسور شهشهانی هم مدام از نشدن ها می گفتند. آن هم در سال های ابتدایی پس از جنگ! چه می شد؟ خیلی دور از ذهن است که اصلا اینترنتی می داشتیم! یا اصلا عطای کار در فضای سخت ایران را به لقای آن می بخشیدند. در آن صورت کسی بود که بانوی دانشمندی چون پروفسور میرزاخانی را تربیت کند؟ این مصداق کارآمدی در محیطی ناکارآمد است. جایی که نخبگان و کارآفرینان در محیطی مبتلا به انواع فساد و رانت، سازمانی تاثیرگذار خلق می کنند که هم مشکلی از مشکلات جامعه کم می کند هم بر فساد نهادینه شده اثر می گذارد.[5]
رسالت توسعه با کیست؟
من در قبال توسعه ایران وظیفه ای ندارم؟ شما هم وظیفه ای ندارید؟ نخبگان هم خوب می کنند، می روند؟ بعد عکس کنسرت ابی و کباب برای هموطنانمان ارسال کنیم؟ خوشحال باشیم و افتخار کنیم برای کشور دیگر و اقتصاد دیگری کار می کنیم؟ پس مسئولیت تغییر با کیست؟ از خود انحصارگرایان بخواهیم شرایط را تغییر دهند؟! چاقو دسته خودش را می برد؟ منطقی است؟ بحث زندگی نکردن نیست بحث آن است که مایی که باید طلایه دار تغییر باشیم، “اکثریت” یا توییت می زنیم یا می رویم یا سر سفره انحصاریم! بین ۴ تا ۱۰ میلیون متخصص خارج از کشور داریم. یعنی به اندازه کشور نروژ نیروی متخصص در خارج از کشور داریم. در خارج هم اینترنتمان قطع می شود؟ گرسنه ایم؟ بابت پوشش، ماست به سرمان می کوبند؟ در یک کشور توسعه یافته از سبزی پلو و کنسرت عکس و فیلم می گذاریم؟ بی تعارف اگر بنا به رفتن باشد باید از آن آزادی و زمینه مناسب، برای تغییر در ایران استفاده کرد.
پرفورمنس و پیاده روی چه گرهی از ایران و ایرانیان در داخل باز می کند؟ بجای آنکه شعار بدهیم جانم فدای ایران، بگوییم کارم فدای ایران! اگر حاضر نیستیم از کار و سرمایه مان هزینه کنیم، چگونه می خواهیم از جانمان هزینه کنیم؟! بهتر نیست بجای خیابان، نهادسازی را برگزینیم؟ پروفسور مشایخی بنیانگذار دانشکده مدیریت و اقتصاد دانشگاه صنعتی شریف، بنیاد حامیان شریف را تاسیس کردند و برای طرح های مختلف کمک مالی جمع آوری می کنند. یکی از این پروژه ها، ساخت پایلوت گلخانه هوشمند سبز است.[6] ملت ایران، دانشگاهیان، زنان و مردان، هر آنکس که این متن را می خواند و به اولویت بندی مسائل معتقد است، پاسخ دهد: “چه کنیم؟ بام تا شام گله کنیم؟ منطقی است استاد مشایخی تحصلیکرده ام آی تی، چهره ماندگار مدیریت کشور، با یارانش تنها باشند بعد ما یکسره ذوق کنيم که فلان ایرانی تبار در آمریکا بهمان کار را کرد؟!” با خود رو راست باشیم. آن متخصص ایرانی تبار، آن کار را برای مملکت دیگری کرده است، چه حاصلی برای ما داشته است؟
امثال مشایخی، دورعلی، مصلی نژاد، جمیلی و … با سختی و مشقت کار کنند در حالی که ما برای دستاورد ایرانی تباران در ممالک دیگر کف و سوت می زنیم؟ یادمان باشد در چنین احوال و شرایطی خانه به نام سگمان می کنیم، خانه پشت خانه می خریم اما حاضر نیستیم یک درصد سرمایه مان را صرف ایده های کارآفرینانمان کنیم. در نهایت همین ما برای متخصصینی که به ممالک دیگر خدمت می کنند، سر و دست می شکنیم! ریسک نمی کنیم اما انتظار تغییر داریم. در یک کلام فواید توسعه را می خواهیم اما هزینه اش را خیر! حال آنکه بجای نقد صرف انحصارگرایان باید ما تحولخواهان اقدامی ایجابی و مثبت انجام دهیم.