نوآوری در خلأ و در محیط انزوا و ایزوله شده عینیت نمییابد. آقای احمدینژاد اینها را جدی میگفت، ما شوخی میگرفتیم که دختری شانزدهساله در زیرزمین منزلش انرژی هستهای کشف کرده است! این تصورات موجب نابودی کشور میشود؛ شما درهای کشور را ببندید و بگویید خودمان باید و میتوانیم نوآوریهای عظیم و پیچیده داشته باشیم! تحقق نوآوری و فایده بردن از نتایج آن، در ارتباط با دنیا، معنا مییابد و زنجیره تولید ارزش پیدا میکند که شما به اینها وصل باشید و بالاخره بتوانید در حوزهای یا در زمینۀ خاصی تخصص پیدا کنید و قدرت رقابتی ایجاد کنید.
دکتر جعفر خیرخواهان پژوهشگر و مترجم در حوزه اقتصاد سیاسی
ایران در مسیر شکوفایی؟
درباره تأثیر نوآوری در دستیابی به توسعه
در گفتگو با دکتر جعفر خیرخواهان پژوهشگر و مترجم در حوزه اقتصاد سیاسی
اگر می پسندید به اشتراک بگذارید.
کلیتون کریستنسن، استاد کسبوکار دانشگاه هاروارد[1]، در کتاب «معمای شکوفایی: چگونه نوآوری ملتها را از فقر بیرون میآورد؟» ضمن بررسی وضعیت توسعۀ چندین کشور در قارههای مختلف، نشان میدهد جدا از موقعیت جغرافیایی یا تفاوت فرهنگی میتوان با تکیهبر نوآوری، موانع متعددی را از پیش رو برداشت و قدم در مسیر توسعه گذاشت. با این توضیح خدمت دکتر جعفر خیرخواهان مترجم کتاب «معمای شکوفایی» رسیدیم تا در مورد اهمیت نوآوری و امکان تجربهای مشابه جهت دستیابی به توسعه در ایران با ایشان گفتگو کنیم.
جناب دکتر خیرخواهان، کریستنسن در کتاب «معمای شکوفایی» ضمن اشاره به وضعیت توسعه در چند کشور از نقاط مختلف جهان منجمله آسیا، امکان بهرهمندی از نوآوری جهت دستیابی به توسعه را بررسی کرده است. به نظر شما چگونه میتوانیم در این مسیر حرکت کنیم؟
در طول تاریخ، تمدنهای بسیاری بودهاند که صدسال، دویست سال، سیصد سال رونق و شکوفایی داشتهاند اما درنهایت سقوط کردهاند و جایشان را به تمدن دیگری دادهاند؛ مانند تمدنهای روم، چین و مصر که هرکدام نوآوریهایی به بشر ارائه کردهاند. نمونههای بارز این نوآوری، ساخت اهرام ثلاثه در مصر، ساخت ساعت شنی در چین یا کشف عدد صفر در ریاضی که کار هندیها بوده است. این تمدنها با عرضۀ مصنوعات مختلفی به رفاه بشر کمکهای مهمی کردهاند. در تمدن اسلامی هم دانشمندان مختلفی وجود داشتند مانند زکریای رازی، ابوریحان بیرونی، ابنسینا و خوارزمی که هر یک در زمینههای مختلف با نوآوریهای خود موجب ارتقای تمدن بشری شدهاند. به همین ترتیب در دوران جدید مثلاً در ونیز و فلورانس نوآوریهایی را در ساخت کشتیهای قدرتمند شاهد هستیم. در ادامۀ همین مسیر و طرز تفکر است که کریستف کلمب آمریکا را کشف میکند یا ماژلان کل کره زمین را دور میزند.
این ذهنیت در غرب بود که موجب شد پرتغال، اسپانیا، انگلستان و نهایتاً در قرن بیستم، آمریکا ابرقدرت شوند؛ اما چگونه و در چه فضایی؟ در همه این کشورها فضا رقابتی بوده و میدان و زمینه برای فعالیت فکری و یدی افراد و گروههای گوناگون فراهم بوده است. از طرفی دولت هم مداخله و مانعتراشی نمیکرده؛ چون میدیده است با حمایت از نوآوران، خودش هم سود میبرد یعنی یک همسویی منافعی بین بخش خصوصی و بخش دولتی وجود داشته است که با تکمیل و پشتیبانی یکدیگر به سود جمعی بیشتری میرسیدند. اینها تا زمانی وجود داشته است که اصطلاحاً بگوییم تلرانس به معنی رواداری برقرار بوده است؛ به این شیوه که حکومت اجازه میداده هرکسی با هر مسلکی بتواند از نقاط مختلف به آنجا مهاجرت بکند، جذب آن کشور شود و منشأ اثر باشد. حال دین و آیین و باورهایش هر چه میخواسته باشد!
درواقع از یک طرف امنیت فکری و اقتصادی فراهم بوده و از طرف دیگر، زمینه برای کسب سود و محصول جدید. به این ترتیب هم خود فرد منتفع میشده، هم جامعه و هم دولت میتوانست مالیات بگیرد؛ و هم کشور میتوانسته از بازار جهانی استفاده کند؛ توسعه پیدا کند؛ محصولات باکیفیتتر و در مقیاس بزرگتر و البته با هزینه کمتر تولید کرده و بازارها را تسخیر کند؛ و اینگونه ثروت به داخل کشور بیاورند و به ثروت و رفاه جهان هم کمک کنند. نظامیان هم در حال ایجاد امنیت بودند. از طرفی دیگر اطلاعات هم در اختیار همه قرار میگرفت. طبقات فقیر هم بهتدریج احساس میکردند میتوانند در کالاهایی که خلق میشود سهیم شوند و از پلههای نردبان اجتماعی بالا بروند.
همین امر منجر شد قشر متوسط جامعه به وجود بیاید. در حقیقت قشر متوسط میتوانست دانش بیشتری کسب کند و وارد دانشگاه بشود و چرخه مطلوب توسعهیافتگی، کاملتر و بهتر شود. با این حال در تاریخ ممالک توسعهیافته نیز متأسفانه شاهدیم گروههایی، قوانینی وضع میکردند که جلو رقبا و نیروهای کارآفرین را بگیرند. انحصار ایجاد کنند و بنگاههای کوچک را از صحنه خارج کنند. این انحصار مانع تولید فکر و خلق ایدۀ جدید میشد که خود، منجر به سرخوردگی صاحبین ایده و سرمایه میگردید و بهتدریج آنها از آن کشور میرفتند. به بیانی دیگر شرایط رانت و انحصاری، فضا را بسته و موجبات سقوط یک قدرت و جایگزینی قدرت دیگر را فراهم میکرده است.
نقش دولت در دستیابی به توسعه قابل انکار نیست، با این حال دستگاه قدرت چگونه میتواند مسیر نوآوری را تسهیل کند؟
این جمله معروف از آدام اسمیت است که میگوید باید نظامی قضایی و دادگستری داشته باشیم که وقتی فعالان بخش خصوصی دچار مشکل و اختلاف با همدیگر میشوند بهراحتی و با اطمینان خاطر بتوانند به این نظام قضایی مراجعه کنند. در حقیقت بدون فساد و با کمترین هزینه اختلافات حل بشود یا اگر از دولت شکایتی داشتند این نظام قضایی باز هم بیطرفانه رای یا نظری بدهد. از طرفی دیگر بسیار مهم است که دولت کار مربوط به خود را بهدرستی انجام دهد. بهعنوان نمونه برقراری امنیت، نظام آموزشی و بهداشت عمومی که شهروندان بتوانند زندگی راحتی داشته باشند، نیروی کار تحتفشار تأمین حداقلهای زندگی نباشد یا مثلاً حمل و نقل و ارتباطات تسهیل شود.
لزوماً نباید دولت جاده بسازد ولی باید به تسهیل رفتوآمد، حمل و نقل کالاها یاری برساند. همچنین مالیاتهای سبکی وضع کند تا به رشد تولید خدمت کند. به بیان دیگر، در خدمت و تسهیلگرِ تولیدکنندهها باشد و زمینهای فراهم کند که سرمایهگذارها با سهولت بیشتری فعالیت کنند به جای اینکه خودش وارد امور تولیدی شود. ورود دولت به عرصه بنگاهداری بدترین کارهاست که ما در کشور خودمان شاهد چنین اتفاقی هستیم؛ انواع صنایع از مواد غذایی و موارد دیگر در اختیار دولت قرار گرفته است! اگر بخواهم خلاصه کنم دولت باید شرایطی فراهم آورد که بخش خصوصی مطمئن شود دولتی حامی و دلسوزی وجود دارد که در هنگام وقوع شوکها، حوادث ناگوار و ناگهانی میتوان به حمایت آن امیدوار بود. اگر چنین شود شرایط خوبی را شاهد خواهیم بود.
نقش نخبگان دانشگاهی بهویژه کارآفرینان دانشگاهی را چگونه ارزیابی میکنید؟
چون درباره ایران میخواهیم صحبت کنیم مجبورم مقداری با صراحت بیشتری صحبت کنم. نوآوری در خلأ و در محیط انزوا و ایزوله شده عینیت نمییابد. آقای احمدینژاد اینها را جدی میگفت، ما شوخی میگرفتیم که دختری شانزدهساله در زیرزمین منزلش انرژی هستهای کشف کرده است![2] این تصورات موجب نابودی کشور میشود؛ شما درهای کشور را ببندید و بگویید خودمان باید و میتوانیم نوآوریهای عظیم و پیچیده داشته باشیم! تحقق نوآوری و فایده بردن از نتایج آن، در ارتباط با دنیا، معنا مییابد و زنجیره تولید ارزش پیدا میکند که شما به اینها وصل باشید و بالاخره بتوانید در حوزهای یا در زمینۀ خاصی تخصص پیدا کنید و قدرت رقابتی ایجاد کنید.
گروههای گوناگونی که کنار همدیگر بنشینند و از رهگذر همفکری و تبادل فکر، ایدههای جدید آزمایش شود؛ شکست بخورند، بارها زمین بخورند تا بالاخره از درون این، امیدوار باشیم محصول موفقی بیرون بیاید. اینکه شما بیایید درهای کشور را ببندید و کشور را عمداً یا سهواً گرفتار تحریم کنید و منافع و امکانات عمومی را به چند تا نورچشمی خاص بدهید و در قالب شرایط گلخانهای و حمایت شدید، امکانات بگذارید و بگویید فقط اینها اجازۀ کار نوآورانه دارند و بقیه را رد کنید و نتوانید برایشان مشتری خوبی تعریف کنید و به این ترتیب در معرض فشار رقبا نباشند تا با آنها در مسابقه جدی در کلاس جهانی قرار بگیرند، اتفاق خاصی رخ نمیدهد.
غیر از اینکه منابع کمیاب و ارزشمند را هدر دادهاید! در طرف مقابل آن هم مثلاً کارآفرین با ترفندهایی، دولتی را که به ایشان وام داده و پشتیبانی کرده، فریب داده است. در حقیقت گلچین کردن خودیها و گزینشهایی که هیچ ملاکی ندارد جز اینکه این دوست من است؛ این همحزبی من است؛ غیر از رانت، فساد و اتلاف منابع ثمرهای ندارد و آن محصول هم نمیتواند جایی در بازار باز کند. در یک کلام آبی از این کارها گرم نمیشود.
همانطور که مستحضرید دستکم چهار میلیون ایرانی عموماً متخصص در خارج از کشور ساکن هستند. به نظر شما این بخش از هموطنان چگونه میتوانند بر دستیابی به توسعه در ایران تأثیر بگذارند؟
ایرانیان خارج از کشور، به اندازه یک کشور کوچک جمعیت دارند و سطح اطلاعات، دانش و ثروت و تجربهشان هم بالاست اگر بخواهند یک کشور بشوند درآمد سرانه بالایی دارند؛ ولی متأسفانه جریانهایی در داخل، از آنها وحشت دارند و آنها را بهعنوان مزاحم میبینند؛ چون اگر بیایند رقیب قدرتمندی برای کسانی میشوند که با دوپینگ و با سفارش و با پارتی بزرگ شدهاند و اتفاقاً افراد ضعیفی هستند. در دوران هاشمی رفسنجانی تلاشهایی برای همکاری با ایرانیان خارج از کشور شد ولی کسانی که از وضع ناکارآمد موجود منتفع میشوند و از انواع منافع و امکانات و بازارِ بسته برخوردارند، روی خوش نشان ندادند و سنگاندازی کردند و به ایشان برچسبهایی چون طاغوتی و مرفهان بیدرد زدند!
تصور میکنید در این مسیر به چه مواردی نیاز داریم؟
به نظرم همین رسانهها و شبکههای اجتماعی که تشکیل میشود پلی است که میتواند ملت ایران را در داخل و خارج به هم نزدیک کند. در حقیقت باید به سمت توانمندسازی جامعه و ایجاد توازن مناسبی بین جامعه و حاکمیت قدم برداریم. البته دستیابی به چنین توازنی نیازمند زحمت، فداکاری، هوشمندی، اتحاد، جمعکردن نیرو و … است. ایرانیان خارج از کشور هم بسته به مورد ببینند چه جاهایی میتوانند گروههای داخلی را پشتیبانی کنند. از نظر فکری و تجهیزاتی به نظرم میتوانند. انشاءالله اگر زمانی فضا تغییر کند، گشودگی و ارتباط و رفتوآمد بین ایرانیان داخل و خارج از کشور تسهیل شود، امکان انتقال سرمایه و فناوری و تبادل ایدهها و تجارت با خلق ارزشافزوده بسیار بیشتر فراهم خواهد شد که طبعاً به افزایش نوآوری و ثروتمندی کشورمان کمک خواهد کرد.
پانویس ها