فصلنامه پیشرو

کارآفرینی نماد کاربردی سازی علوم انسانی؟

آقای ساغری تا اینجا در صحبت هایم بوده است باز دوست دارم تاکید کنم وظیفه کارآفرین حل مشکلات مملکت نیست. کارآفرین اساسا با یک امیدی و هدفی که برای خودش مهم است دست به تغییر می زند. به نظرم اختلاط این مفاهیم می تواند خودش زمینه ساز بدفهمی در معنا یا حوزه اثر کارآفرینی شود. اساسا یک حوزه علمی، به تمایز حوزه علمی می شود. در ادغام ها، شفافیت از دست می رود. وظیفه کارآفرین حل مشکلات مملکت نیست وظیفه کارآفرین این نیست که دید ملی داشته باشد یا مثلا رفاه ملی را هدف قرار دهد. وظیفه کارآفرین این است که در حوزه ای که می تواند تغییر و بهره وری ایجاد کند، فناوری جدیدی عرضه کند، مدل کسب و کار و مدل خلق ارزش جدید ایجاد کند.

بریده ای از گفتگو با دکتر فیروزه کرمانشاه

کارآفرینی نماد کاربردی سازی علوم انسانی؟

نگاهی به کاربردی سازی علوم انسانی در قالب کارآفرینی

در گفتگو با خانم دکتر فیروزه کرمانشاه

عضو هیات موسس گروه سرمایه گذاران نیک اندیش کارایا

و استاد مدعو دانشکده کارآفرینی دانشگاه تهران

سپهر ساغری

سپهر ساغری

نویسنده

سردبیر

اگر می پسندید به اشتراک بگذارید.

چه منی که در حال نوشتن این متن هستم و چه شمایی که مشغول خواندن آنید، جملگی مدیون زحمات کسانی چون امیرکبیر و میرزاحسن خان رشدیه هستیم. کسانی که در شرایط بسیار نامناسب سنگ بناي تغییراتی بلندمدت را بجا گذاشتند. بیراه نیست بگویم شاید اگر ایستادگی ایشان نمی بود مدرسه اي تاسیس نمی شد و قطعا هیچ یک از ما توان خواندن و نوشتن هم نمی داشتیم، امکان مهاجرت که هیچ! با این حال چرا چهره هایی چون امیرکبیر یا رشدیه چندان به عنوان الگو معرفی نمی شوند؟ چرا کمتر به ایشان توجه می کنیم؟ بحث آن نیست که دقیقا چون امیرکبیر یا میرزاحسن خان رشدیه “کارآفرین اجتماعی” باشیم اما می توان مدعی شد که اگر هر یک از ما در حدود بضاعت خود ادامه دهنده راه این بزرگان باشیم، چه میزان چهره کشور تغییر خواهد کرد! شاید بهتر باشد نخست به این مهم پرداخته شود که اساسا کارآفرینی و بویژه کارآفرینی اجتماعی در ایران شناخته شده است؟ آیا تاثیر و تاثر آن، آن طور که شاید و باید مورد ارزیابی قرار گرفته است؟ براي پرداختن به این دست پرسش ها، خدمت خانم دکتر فیروزه کرمانشاه عضو هیات موسس گروه سرمایه گذاران نیک اندیش کارایا و استاد مدعو دانشکده کارآفرینی دانشگاه تهران رسیدیم.

در مورد شرایط نامناسب کشور بسیار گفته و شنیده ایم. طبعا ما نخستین کشوري نیستیم که در تنگناي توسعه نیافتگی گرفتار شده ایم! تجربه ممالکی چون ژاپن و آلمان بویژه پس از دو جنگ جهانی به ما نشان می دهد که می توان از خاکستر برخاست! با این توضیح بفرمایید نسبتی بین خواست جمعی براي تغییر و اصل وقوع آن قابل تصور است یا می بایست تماما از دولت توقع کنشگري داشت؟
اجازه بدهید در ابتدا به مفهوم کارآفرینی بپردازیم. کارآفرینی نوع کنشگری برخاسته از دل جامعه است. به این معنا کارآفرینان افرادی هستند که به ایشان عاملان تغییر گفته می شود. بنابراین قرار است که از دل جامعه برخیزند و روی یک خلا یا فرصت در بازار دست بگذارند و تغییر ایجاد کنند. این تعریف کلاسیک کارآفرین اقتصادی است. بنابراین تا اینجا هیچ خبری از دولت نیست. در نظریات کارآفرینی کجا دولت دیده می شود؟ آنجایی که قرار است رفع محدودیت یا تسهیلگری کند. یعنی دولت به عنوان مجری قانون و نقش تنظیم گری می تواند تسهیل و تسریع کند یا در مقابل از کنشگری کارآفرینان ممانعت و جلوگیری کند. در جامعه ما دوره ای کارآفرینی مترادف ایجاد فرصت های شغلی با تولیت دولت شناخته می شد. یعنی دولت گفت من حمایت می کنم شما کارآفرینی کنید. به این معنا که من حمایت می کنم برای اینکه شغل ایجاد کنید. متاسفانه هر دو معنایش معنای نادرستی بود. خوشبختانه از آن تعاریف نادرست فاصله گرفتیم و در حال حاضر کارآفرینی خیلی کمتر به معنی ایجاد شغل شناخته می شود و دولت هم به سمت حمایتگری سوق پیدا کرده است.

در سوال شما کلمه خواست جمعی برای تغییر بکار رفته است. من به شخصه بین خواست جمعی و کارآفرینی نسبتی نمی بینم. یعنی کنشگری کارآفرینانه با کنشگری از جنس تغییرات اجتماعی که پیش نیازش در واقع خواست جمعی است، متفاوت با کارآفرینی متکی بر اراده و اهداف اشخاص است. یعنی ما در کارآفرینی از شخصی حرف می زنیم که سودای تغییر دارد و مجموعه تلاش فردی و منابع اطرافش اعم از سرمایه و دارایی، دانش و تخصص، شبکه اجتماعی و … را برای عینیت بخشیدن به تغییر مدنظرش بسیج می کند. با این حال شاید بتوان بین کارآفرینی و مفهوم امید نسبتی برقرار کرد. در نظریه های کارآفرینی از مفهومی به نام تبدیل فرصت سوم شخص به فرصت اول شخص نام برده می شود. به این معنا که افراد فرصت ها را شناسایی می کنند (سوم شخص) اما برای بهره برداری از این فرصت و تبدیل آن به فرصت اول شخص و در واقع اقدام به کنش کارآفرینانه، فیلترهایی در ذهن رخ می دهد.

از جمله اینکه فرد درباره حصول موفقت امید (یا حتی توهم) داشته باشد. خلاصه اینکه تا وقتی که افراد تلقیشان این نباشد که از مجرای مکانیزمی که اسمش را کارآفرینی گذاشته ایم، می توانند در جامعه تغییرات خرد و کلان ایجاد کنند، دست به عمل نمی زنند! بنابراین اگر سوال شما ناظر بر این باشد که چه ویژگی اجتماعی می تواند اقدام به کارآفرینی را دست کاری کند به نظر می رسد که در کنار آنچه که در بحث دولت و قانون صحبت کردم، کارآفرینان در جامعه ای که امید به ایجاد تغییر دارند دست به عمل می زنند، تعقیب می کنند و ادامه می دهند. در مسیر کارآفرینی ماندن، خود مکانیسم پیچیده ای است. شاید ما خیلی وقت ها فکر می کنیم کارآفرینی در اقدام و کنش اولیه خلاصه می شود. ولی واقعیت این است که مسیر کارآفرینی مسیر بسیار سخت و طولانی است و باقی ماندن در آن نیازمند ویژگی های اجتماعی متعددی است که به نظرم در صدر آن ها امید به تغییر است. این امید ممکن است برای برخی مترادف امید به سودآوری اقتصادی، و برای دیگری امید اجتماعی – به معنای ایجاد تغییری که از دید او برای جامعه بهبودی در پی خواهد- داشت باشد.

اریکا چنووث استاد علوم سیاسی دانشگاه هاروارد ضمن مطالعاتی گسترده نشان داد که اگر 3.5 درصد جمعیت به صورت فعالانه به دنبال تغییر باشند، آن تغییر اجتناب ناپذیر خواهد بود. عطف به همین امر خود بنده در مناسبت هاي مختلف نظیر روز زن یا روز مادر، اشاره کردم که بجاي تکیه صرف بر تبریک یا تقدیم گل، ارث، حق حضانت، حق طلاق و … را برسمیت بشناسیم. اما شاهدم که چندان مورد توجه نیست! با این توضیح آیا حقیقتا دنبال تغییریم؟
می خواهم تاکید کنم که در بخش بزرگی از ادبیات و تعاریف کارآفرینی هیچ ربطی بین کارآفرینی (در معنای کارآفرینی اقتصادی) و تغییر اجتماعی وجود ندارد. کارآفرینی اقتصادی منجر به تغییرات اقتصادی و اجتماعی می شود ولی با مقوله تغییر به معنای بهبود اجتماعی خیلی آمیخته نیست. البته می دانید که ما مفهومی به نام کارآفرینی اجتماعی داریم و کارآفرین اجتماعی نزدیک به این سوال دوم شما است. در حقیقت کارآفرین اجتماعی می خواهد که یک ناکارآمدی اجتماعی را هدف گرفته و با مکانیسم کارآفرینی به آن پاسخ دهد. می خواهم مجدد تاکید کنم که از یک کنشگری فردی یا از یک کنشگری گروهی کوچک حرف می زنیم. خلاصه می خواهم این مهم را شفاف کنم که اقدام به کارآفرینی در گرو خواست های فردی یا گروه های کوچک است و نه خواسته های جمعی. با این حال اگر فرض بگیریم چنانچه حجم کارآفرینی اجتماعی در جامعه افزایش پیدا کند آن جامعه تغییر می کند؟

خب حتما جوابش مثبت است ولی تا حالا کنشگری های اجتماعی در قالب کارآفرینی اجتماعی در سطح گسترده ای تغییرات اجتماعی در پی نداشته اند. البته تغییرات محلی چشمگیر در پی داشته اند یعنی کارآفرینان اجتماعی توانستند سرنوشت محله ها یا گروه های حاشیه ای را تغییر بدهند اما به هزاران دلیل و مهم ترینش خود مکانیزم های بازار که به شدت اقدام به کارآفرینی اجتماعی را دشوار می کند، کارآفرینی اجتماعی خیلی در سطح گسترده پیاده نشدند. خلاصه این که به رغم اینکه کارآفرینی همزاد تغییر است و در حداقلی ترین نگاه کارآفرینان هزینه های جامعه را، مثلا هزینه مبادله را کاهش می دهند، اما امید بستن یا تجویز نمودن اینکه راه ایجاد تغییرات گسترده اجتماعی این راه است و از خلال کارآفرینی تغییرات اجتماعی گسترده ای را می شود هدف قرارداد، به نظرم دور از ذهن است. البته که کارآفرینی مرتبا جامعه را دستخوش تغییرات مثبت می کند. کمااینکه در تاریخ کارآفرینی شاهد نمونه های شگفتی سازی بوده ایم که از تغییرات خرد آثار عظیمی به وجود آورده اند با این حال از مصادیق و مثال ها نمی توان مسیرها را ترسیم کرد.

دکتر محسن طاهری
دکتر محسن طاهری

دکتر محسن طاهري معتقدند مردم عادي می پندارند که جایگاه و ابزار لازم بر اي خلق تغییر را ندارند و لذا همواره ضمن تایید نیاز به تغییرات، آن را به دیگري وامی گذارند. براي خروج از چنین طرز تفکري، چه باید کرد؟
در مورد این سوال به نظر می رسد پرداختن به مقوله پدرسالاری می تواند کمک کننده باشد. ما در فرهنگی پدرسالار زندگی می کنیم. البته باید بین پدرسالاری و مردسالاری فرق بگذاریم. در پدرسالاری موضوع جنسیت نیست موضوع یک بزرگتری است که همه جواب های درست پیش اوست. وقتی در فرهنگ پدرسالار زندگی می کنید خیلی طول می کشد تا شاید روزی دست و پای شما از زنجیرهای پدرسالاری رها شود و فکر کنید که ممکن است جواب درست نزد شما باشد و شما هم حرفی برای گفتن داشته باشید. ممکن است راه نرفته ای باشد که ممکن است من بتوانم بروم و از همین جمله معلوم است که دست و پای تعداد زیادی از آدم ها در چارچوب فرهنگ پدرسالار بسته می ماند! یعنی قرار است که همان مسیرهای رفته شده را مثلا با کیفیت بهتری طی کنند و قرار نیست مسیرهای جدیدی باز کنند.

بنابراین در فرهنگ پدرسالار آدم ها خودشان را عاملان تغییر نمی بینند. آدم ها یاد می گیرند که عوامل تطبیق باشند. در طول دوره کودکی بچه ها را تربیت می کنیم که بر الگوی خوب مد نظر ما منطبق شوند. آن الگوی خوبی که اطمینان بخش و دور از مخاطره و ریسک است. آن الگوی خوبی که مورد تایید اکثریت است. آن الگوی خوبی که باعث زندگی خوب خودش و حفظ آبروی اطرافیانش خواهد شد. در کلیت این فرهنگ فرهنگ ضد تغییر است. فرهنگی که افراد را متمایل به ایجاد تغییر نمی کند اما خب بدیهی است که در هر جامعه ای افرادی این بندها را پاره می کنند و به سمت کنشگری و تغییر می روند. بنابراین گرچه این سوال شما سوال بزرگی است و پاسخ های زیادی دارد اما به نظرم می رسد یکی از پاسخ ها به چالش کشیدن دوام و رواج فرهنگ پدرسالار است. ناگفته نماند در سال های اخیر به بدنه این فرهنگ ضربه های موثری وارد شده و شاهد نقد روزافزون آن هستیم.


خانم دکتر از نقش دولت بویژه دولت توسعه گرا بسیار گفته و شنیده ایم اما کمتر در مورد نقش کنشگرانی چون کارآفرینان گفته شده است. به نظر شما چرا به این مهم کمتر پرداخته شده است؟
ما در کشوری ثروتمند با دولتی متمرکز زندگی می کنیم. ثروت و فدرت متمرکزی که در دست دولت است موجب می شود که همواره نگاه ها به دولت باشد. اگر در جامعه زندگی می کردیم که دولتش ثروتمند و متمرکز نبود کنشگران نقش خود را پررنگ تر می دیدند و خیلی کمتر راجع به دولت فکر می کردیم و حرف می زدیم البته به نظرم به تدریج این اتفاقا در حال رخ دادن است.از سوی دیگر به باور من امروزه نقش کارآفرینان غیرقابل نادیده گرفتن است. ما در زیست روزمره در برساخته های کارآفرینان زندگی می کنیم. در طول روز بارها به محصولات و خدمات کارآمد حاصل از کنشگری کارآفرینان نسل های مختلف برمی خوریم. حتی برخی که امروز هم بسیار جوان هستند اما منشا تغییرات گسترده در تجربه زیست روزمره در همه جای کشور و خصوصا در شهرهای بزرگ ایران شده اند. خلاصه آنکه به نظرم مثل خیلی موارد دیگر، کنش کارآفرینان ایرانی صدای بلندتری از گفتگوها و تحلیل ها در این باره را به گوش جامعه رسانده است.

 

شاید با کتاب “کارآمدي در محیط نهادي ناکارآمد” آشنایی داشته باشید. کتاب به ساختن در شرایط دشوار می پردازد. به نوعی می توان گفت این اثر با وضعیت کشورمان همخوانی قابل توجهی دارد. با این توضیح به نظر شما می توان به چنین امري یعنی کارآفرینی در ایران امیدوار بود؟
بله می شود به کارآفرینی در ایران امیدوار بود. ما در سال های اخیر نمونه های موفق زیادی در ایران داشتیم. گرچه منکر این نیستم که شکست های متعددی هم داشتیم اما نمونه های موفقی داریم که ارزش های بزرگی خلق کردند، یا خروج‌های موفقیت آمیز سرمایه گذاران را داریم که به خوبی موید خلق ارزش های بزرگ است. این موارد نوید بخش است که می شود در فضای کارآفرینی ایران، کارهای بزرگ کرد اما خب هزارها اما و اگر و شرط هم وجود دارد. مسیر کارآفرینی در هیچ کجای دنیا مسیر ساده و همواری نیست، اما در ایران مشکلات مضاعفی داریم. بیایید محیط ناکارآمد نهادی برای کارآفرین را تشبیه کنیم به اینکه دونده ای که با تمام توان خود در حال دویدن است، از اطراف زیر ضرباتی قرار می گیرد. عده زیادی می افتند ولی دونده هایی که به مقصد یا به خط پایان می رسند، شدنی بودن و امید را زنده نگه می دارند. چون آخر سوالتان با عبارت “آیا می شود امیدوار بود” تمام شده است، حتما باید بگویم که بله می شود امیدوار بود. کارآفرینی در همه جوامع با هر مشخصه و هر محیط نهادی منشا اثر و تغییر است و ایران هم از این قاعده بزرگ مستثنا نیست. در باب تکمیل ماتریس نهادی، شناسایی و رفع خلاهای نهادی در کشور هم دستاورد کم نداشته ایم اما با سرعتی ناکافی.

 

جدا از این مهم به باور شما کارآفرینان چگونه می توانند در موقعیت دشوار کنونی هم حساسیت های امنیتی و سیاسی را کاهش دهند هم به حل مشکلات عدیده کشور یاری رسانند؟
آقای ساغری تا اینجا در صحبت هایم بوده است باز دوست دارم تاکید کنم وظیفه کارآفرین حل مشکلات مملکت نیست. کارآفرین اساسا با یک امیدی و هدفی که برای خودش مهم است دست به تغییر می زند. به نظرم اختلاط این مفاهیم می تواند خودش زمینه ساز بدفهمی در معنا یا حوزه اثر کارآفرینی شود. اساسا یک حوزه علمی، به تمایز حوزه علمی می شود. در ادغام ها، شفافیت از دست می رود. وظیفه کارآفرین حل مشکلات مملکت نیست وظیفه کارآفرین این نیست که دید ملی داشته باشد یا مثلا رفاه ملی را هدف قرار دهد. وظیفه کارآفرین این است که در حوزه ای که می تواند تغییر و بهره وری ایجاد کند، فناوری جدیدی عرضه کند، مدل کسب و کار و مدل خلق ارزش جدید ایجاد کند. بعد اثر تجمعی کنش های کارآفرینانه می شود تغییرات در سطح جامعه. وقتی زندگی نامه بسیاری از کارآفرینان ایرانی را می خوانید می بینید در ابتدای مسیر کمتر جهتگیری های اجتماعی داشته اند. رفته رفته هر چه جلو آمده اند و در سال هایی که درواقع تلاش هایشان به ثمر نشسته، عموما به سمت کنشگری اجتماعی سوق پیدا کرده اند. ولی در سال های اولیه فعالیت کارآفرینی شان اتفاقا افرادی بودند که سودآوری و پایداری کسب وکار برایشان مهم بوده است. می خواهم بگویم کارآفرینان، مصلحان اجتماعی نیستند. کارآفرینان کسانی هستند که در جستجوی سود اقتصادی اند ولی به دلیل خلاقیت و سوداهای بلندی که دارند از خلال ایجاد تغییر در زنجیره ارزش، ضمن خلق سود اقتصادی، ارزش های اجتماعی بزرگی هم ایجاد می کنند.

 

خانم دکتر مراد من از تلاش برای تغییر در کشور طبعا جایگزین کردن کارآفرینان با مثلا دولتمردان یا دولت زنان نیست. اما نمی توان گفت مثلا رشدیه یا امیرکبیر، باغچه بان یا برسابه هوسپیان این میزان به جنگ باورهای غلط در جامعه رفته اند صرفا برای سود شخصی. در آن صورت چه فرقی بین کارآفرینی و کسب و کار است؟ یعنی رشدیه به دفعات مدارسش را خراب کردند و حتی دو بار ترور شد برای اینکه سود اقتصادی برایش اولویت بود یا تغییر اجتماعی؟
به فهم من فروکاست کنشگری فردی مانند رشدیه به مفهوم کارآفرینی جفای در حق اوست. تلاش هایی در کارآفرین هست که مثلا رشدیه را کارآفرین فرهنگی بخوانیم، امیرکبیر را کارآفرین سیاسی بخوانیم و از این دست. این تلاش ها هر یک نوری به پدیده می تابانند و فهم آن را برای ما ساده تر می کنند اما مدل های جامعی برای فهم این پدیده ها نیستند. مقصود آنکه با تبیین رشدیه به مثابه یک کارآفرین و ترویج آن نمی توان به تکثیر فردی مانند او دل بست. کارآفرینی با همه اثرگذاری اش یکی از مکانیزم های تغییر در یک جامعه است و دامنه اثر محدودی دارد. دست کم موافق این نیستم که با یک تحلیل پسینی اثرگذاری بزرگترین عاملان تغییر جامعه را به حساب کارآفرینی بگذاریم.

امیرکبیر
امیرکبیر

خانم دکتر کرمانشاه آینده اکوسیستم کارآفرینی کشور را چگونه ارزیابی می کنید؟
پاسخ به این خیلی دشوار است. خبر خوشحال کننده این است که ما در سوال شما واژه هایی چون اکوسیستم کارآفرینی و آینده را می بینیم. یعنی اکوسیستم کارآفرینی در ایران آن قدر با ثبات و مستحکم است که از آینده اش حرف می زنید. یعنی ما با واقعیتی به نام اکوسیستم کارآفرینی در ایران روبرو هستیم. چند سال پیش خود این مهم محل تردید بود. چند سال پیش خیلی از پیش بینی ها این بود که این موج از بین می رود اما بر حسب کنشگری های متعدد و تجمیع تلاش های بسیاری که اتفاق افتاده، اکوسیستم کارآفرینی الان به یک واقعیت اجتماعی پایدار در ایران بدل شده است و می شود راجع به آینده اش حرف زد. البته دست کم امروز در جایی هستیم که خیلی ناامیدی ها بر آینده اکوسیستم سایه انداخته است اما اگر بخواهم از تمثیلی استفاده کنم گویا که جاده ای ساخته شده و می شود در آن حرکت کرد. ممکن نیست که جاده ای که با خرد و تلاش جمعی ساخته شود، بی رفت و آمد بماند.

دست کم کاوشگران کنجکاوی در آن رفت و آمد می کنند تا ببینند این راه به کجا می رود. به همین خاطر دست کم در یک نگاه کلی تصور می کنم که مجموعه تلاش های جدید، مجموعه امیدها و تلاش های برای رسیدن به مقصدهای جدید، حقیقتا در این جاده رخ می دهد و در نتیجه پر رفت و آمد خواهد ماند و در نهایت مبادی و مقاصد خوبی را به هم متصل خواهد کرد. البته تا الان هم کرده است. منظورم مبادی و مقاصد جدید است. به نظرم اکوسیستم کارآفرینی کشور سهم اجتماعی بسیار بزرگی بازی کرده است. سهم اقتصادیش را کنار بگذاریم که چقدر آورده اقتصادی داشته است، اکوسیستم کارآفرینی به دلیل اینکه راه جدید معرفی کرده است، نقش اجتماعی خیلی بزرگی برای ایران بازی کرده است.

شاهد مثال آنکه بسیاری از شهروندان کشور از تک گزینه های کارمند شدن به گزینه ساختن راه جدید رسیدند. در حدود دو دهه اخیر که اکوسیستم کارآفرینی کشور قوامی یافته است جلوی جوانان ما مسیری جدیدی را گذاشته است. گرچه همه وارد این مسیر جدید نشدند، همه نماندند و همه هم به مقصد نرسیدند اما گویی جامعه ما بعد جدید پیدا کرده است. انگار زندگی کردن در ایران غنی تر شده است. انگار جوان ایرانی بودن معنای دیگری پیدا کرده است. امیدوارم که همین نوجوانان و جوانانی که می شود گفت زندگی حرفه ای شان در اکوسیستم کارآفرینی متولد شده است، بتوانند معانی جدیدی برای اکوسیستم کارآفرینی کشور خلق کنند.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *