فصلنامه پیشرو

یا هوشواره یا هوشنگ!

آری، اکنون می‌ توانید پزشکان را از کار برکنار کنید تا هوشواره ‌ها بیماری‌ ها را شناسایی کنند؛ آسیب‌ شناسان دانش‌ های آزمایشگاهی را بی‌ کار کنید تا هوشواره‌ ها به‌ جای آنان به کار آسیب ‌شناسی بپردازند؛ آنان را که «مهندسان نرم ‌افزار، رایانه، مکانیک و مخابرات» می‌ نامید، بازنشسته کنید تا هوش‌ واره ‌ها به ‌جای آنان نوآوری و نوسازی کنند! در گوش «روانشناسان» موم داغ بریزید، چشمِ آنان را که «جامعه ‌شناس» می‌ خوانید با آهن گداخته بسوزانید و روی ‌هم ‌رفته لبان همه کارآزمودگان آن ‌چه «علومِ انسانی» نامیده می ‌شود را بدوزید تا سخن نگویند؛ زیرا که هوش‌ واره‌ها هستند که ببینند و بشنوند و با شما گفت‌ و گو کنند!

بریده ای از نوشتار یا هوشواره یا هوشنگ!

یا هوشواره یا هوشنگ!

رویارویی با هم آوردی ترسناک به نام هوشواره*

علی صدوقی

علی صدوقی

نویسنده

پژوهشگر هنر

اگر می پسندید به اشتراک بگذارید.

پیشروی گرامی

درود بر شما!

با چشمانی لبریز از اشک، دلی خونین و جگری زخم‌ خورده، واپسین نامه خود را از زنگ آباد برای شما می ‌نگارم با امید آن ‌که روزی فرارسد که هیچ‌ کس در این گیتی، بر دردِ مردم نخندد، آن را خُرد نشمارد و مردمان را خوار مپندارد و از درمان دردها دریغ نورزد. از آنجاکه هرچه برای شما نوشتم را «طنز» خواندید – آن هم زمانی که نه انگیزه ‌ای برای شوخی و سرزنش بود و نه زمانی برای خنده و نکوهش –  دیگر سخنی با شما ندارم؛ زیرا شما همه چیز را به بازی گرفته ‌اید! دوست ارجمند! اگر کشور با کمبود نیرو رو به ‌رو شده، مردم را سوار دوچرخه کنید تا با پازدن، کارمایه پدیدآورند! به هر دوچرخه‌ سوار نیز برای کارش زر و سیمی به‌ نشان دستمزد بدهید؛ بدین‌ گونه هم کارآفرینی کرده ‌اید، هم کمبود آنچه «انرژی» می ‌خوانید، از میان خواهد ‌رفت و هم با گریز نیروی کار ستیزکرده‌ اید!

تا آنجا که شدنی است، کارشناسانی خردمند را برای برنامه ‌ریزی کارها و ساخت دوچرخه‌ های کارآمد به کار گیرید تا از گریز مغزها نیز جلوگیری شود. بفرمایید! این هم برنامه کاری شما، ولی کو گوش شنوا؟! شما به‌ جای آن‌که مَلهَمی[1] بر زخم مردمان شوید ماتم آنان شده‌ اید و به ‌جای آن‌ که نوش‌ دارویی برای شادی دل‌ ها باشید، بر آن‌ ها نیشتر می‌ زنید. من، پس از ژرف ‌نگری بسیار، با خود به این فرجام رسیدم که بهتر آن است دیگر برای شما نامه ‌ای ننویسم و شما را به خودتان واگذارم؛ باشد که روزی فرا رسد که بالندگی و گستردگی را نه تنها برای ژرفا و گشادی کیسه‌ های خود و انباشتن دارایی، که نیز برای آسایش و آرامش همگان بخواهید.

من می‌ روم و شما می‌ توانید کار نمادین خود را – که به گفته خود خواهان «توسعه» برای ایران و ایرانی هستید، ولی پشتِ پرده به سرمایه ‌اندوزی برای خودتان و خانواده‌ تان می‌ پردازید – دنبال کنید! نامه ‌های یک مردِ آبادی‌ نشینِ دو هزار و چهارسد و بیست و یک ساله به چه کارتان می‌ آید؟! شما که سرمایه و ساخت‌ آوری دارید، نیروی کارِ مردمی به چه کارتان می ‌آید؟! اکنون که هوشواره بازیچه دستان شما شده، دیگر به هیچ کس نیازی ندارید و می‌ توانید همه را کنار بگذارید! آری، اکنون می‌ توانید پزشکان را از کار برکنار کنید تا هوشواره ‌ها بیماری‌ ها را شناسایی کنند؛ آسیب‌ شناسان دانش‌ های آزمایشگاهی را بی‌ کار کنید تا هوشواره‌ ها به‌ جای آنان به کار آسیب ‌شناسی بپردازند؛ آنان را که «مهندسان نرم ‌افزار، رایانه، مکانیک و مخابرات» می‌ نامید، بازنشسته کنید تا هوش‌ واره ‌ها به ‌جای آنان نوآوری و نوسازی کنند!

در گوش «روانشناسان» موم داغ بریزید، چشمِ آنان را که «جامعه ‌شناس» می‌ خوانید با آهن گداخته بسوزانید و روی ‌هم ‌رفته لبان همه کارآزمودگان آن ‌چه «علومِ انسانی» نامیده می ‌شود را بدوزید تا سخن نگویند؛ زیرا که هوش‌ واره‌ها هستند که ببینند و بشنوند و با شما گفت‌ و گو کنند! دست همه «خلبانان»، «ملوانان» و «رانندگان» را ببندید و راندنِ هواپیماها و کشتی‌ها و همه خودروها را به دستان هوش‌ واره ‌ها بسپارید! ساز و آوازِ «خنیاگران» را بشکنید و خاموش کنید، چراکه هوشواره‌ ها هستند تا برای جان و روان شما بنوازند و بخوانند و سرانجام خامه و کاغذِ «نگارگران» و «نویسندگان» را بسوزانید تا نکشند و ننویسند چون هوش‌ واره‌ ها هر آنچه بخواهید برای شما می‌ کشند و می ‌نویسند، تا شما هوش خود را به دست مستی داده و کنار دریا آفتاب بگیرید! «نامه‌ های هوشنگ از زنگ آباد» را نیز به یکی از این هوش‌ واره ‌ها بدهید تا نمونه ‌سازی کند و مانندهایش را برایتان بنویسد! ولی زنگی که ستون‌ های اندیشه شما را بلرزاند که برایتان خواهد نواخت؟!

آری از چنین راهی می ‌توانید همه را از خود دور کرده و خود را در شهری بر فراز آسمان ‌ها بیابید که در آن خودتان هستید و خودی‌ های ‌تان! شیره جان زمین را هم بکشید و نوش جان کنید! و در میانۀ این بیداد، یک نگارۀ «برای ایران و ایرانی» هم بر دیوار خانه‌ های ‌تان بیاویزید تا در میان مردمی که از شیوۀ شما بی ‌کار و تنگدست شده ‌اند بانگ[2] «برای ایران و ایرانی» بر زبان ‌تان، روان باشد.

از شیره آب و خاک‌ مان سود کنید // هر چیز که هست بر زمین دود کنید!

جز بهره هر آنچه هست نابود کنید // با میــــهن و مردم همه بدرود کنید!

 

پانویس ها
* منظور همان هوش مصنوعی است.
[1]– برابرنهاد فارسی مرهم
[2]– شعار

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *