فصلنامه پیشرو

نظام آموزشی ایران توسعه گرا است؟

به نظر می ‌رسد یک شناخت از پیش تعیین شده وجود دارد و ما باید آن را منتقل کنیم. مسأله ‌ای که برای ما اهمیت دارد این است که این نظام از قبل صورت ‌بندی شده به راحتی و در یک حیات آزادانه به دانشجو یا دانش‌ آموز منتقل نمی ‌شود. ما با یک سری از الگوهای آموزش روبرو هستیم که خیلی ارزش‌ مدار هستند. بنابراین آنچه که در نظام آموزش ما منتقل می ‌شود تحت تأثیر شدید ایدئولوژی است.

بریده از متن “نظام آموزشی ایران توسعه گرا است؟”

نظام آموزشی ایران توسعه گرا است؟

نگاهی اجمالی به ارتباط بین نظام آموزشی و توسعه در ایران

حمیرا حاجی محمدکاظمی

حمیرا حاجی محمدکاظمی

نویسنده

دکتری جامعه شناسی و پژوهشگر

اگر می پسندید به اشتراک بگذارید.

موضوع توسعه و آموزش و پرورش در ایران یکی از موضوعات کلیدی و اساسی برای پیشرفت جامعه به شمار می آید. این موضوع به دلیل ارتباط مستقیم با رشد اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی همواره در سیاست‌های کلان باید مورد توجه قرار گیرد. نظام آموزشی با دیگر نهادها مثل سیستم قضایی و… که ابزار اداره حکومت هستند، تفاوت دارد. چون محتوایی که در نظام آموزش وجود دارد دانش است. دانش یعنی شناخت حقیقت پدیده‌ ها. وقتی تلاش ‌کنید که آن محتوا را طوری بکارگیرید که ایدئولوژی را روی آن سوار کنید، خود به خود با یک امر متناقض روبرو می‌ شوید. از یک طرف محتوای دانش می‌خواهد تلاش کند به حقیقت پدیده‌ها برسد از طرف دیگر ساختار سیاسی آن محتوا را نمی‌تواند تمام و کمال بکار ببندد تا بتواند مطابق با ایدئولوژی خود آن را تغییر دهد. هیچ نظام آموزشی و هیچ دانش غیرایدئولوژیکی وجود ندارد.[1]

در جایی که نظام آموزشی ایدئولوژیک می ‌شود در واقع دستکاری ‌هایی در محتوای آموزش و ساختار آموزش انجام می ‌شود. مثلا در ایران در قالب انقلاب فرهنگی، نوعی دستکاری در نظام آموزشی صورت گرفت. هر نوع مسأله‌ مندی در نظام آموزش منجر به دانش جدید یا نظام آموزشی جدید می ‌شود. اما مسأله آموزش چیست؟ به نظر می ‌رسد یک شناخت از پیش تعیین شده وجود دارد و ما باید آن را منتقل کنیم. مسأله ‌ای که برای ما اهمیت دارد این است که این نظام از قبل صورت ‌بندی شده به راحتی و در یک حیات آزادانه به دانشجو یا دانش‌ آموز منتقل نمی ‌شود. ما با یک سری از الگوهای آموزش روبرو هستیم که خیلی ارزش‌ مدار هستند. بنابراین آنچه که در نظام آموزش ما منتقل می ‌شود تحت تأثیر شدید ایدئولوژی است.

ایدئولوژی محصول رابطه با قدرت است و ابزار عینی کردن قدرت. قدرت برای اینکه بتواند، قدرت خویش را عینی کند نیازمند یک سری داده‌ های دانش است. در نتیجه نیاز به نهاد هم دارد که آن نهاد آموزش است. وقتی آموزش با ایدئولوژی عجین شود بعضی از امور را رؤیت ‌ناپذیر می ‌کند. در واقع دولت ‌ها براساس درخواست ‌ها و اراده خودشان، یک انسان آرمانی را مد نظر قرار می ‌دهند. پس نظام آموزش در هنجارپذیر کردن افراد از روش‌های خاص خودش استفاده می ‌کند. یعنی نظام دانش و الگوی انتقال دانش، دچار تحریف و دستکاری می ‌شود و ما هرچه را می‌خواهیم برجسته می‌کنیم، کنار می‌گذاریم یا منتقل می‌کنیم.

«دنیایی که در آن زندگی می‌کنیم به سرعت در حال تغییر است. در این زمان تفکر خلاق، کلیدی است که امکان مواجهه با مشکلات، تطبیق و در نهایت موفقیت را برای ما فراهم می‌کند. در زمان تغییر، راه‌های معمولی برای حل بهینه مسائل و ایجاد نوآوری مناسب نخواهد بود. بنابراین چارچوبی انعطاف‌پذیر نیاز داریم که مشوق کشف و بررسی ایده‌ها باشد. بی ‌توجهی به نیازها و استعدادهای دانش‌ آموزان و تفاوت‌ های فردی آن ها در این زمینه و استفاده نکردن از روش‌های مطلوب تدریس و یادگیری، علاقه و انگیزه آنان را برای آموختن از بین می ‌برد و این بی ‌علاقگی برای دانش‌ آموزان که با زمینه ‌های فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی مختلف به مدرسه می ‌آیند، نتایج نامطلوبی به بار می‌آورد.

یادگیری متداول در آموزش و پرورش به جای استفاده از تمام استعدادها و هدایت این توانایی‌ های بالقوه دانش ‌آموزان برای تحقیق به جستجو کردن، مشاهده کردن، تجربه کردن و تجزیه و تحلیل امور درباره پدیده‌ ها که می ‌تواند تمام استعدادهای دانش‌ آموزان را پرورش دهد، تنها به روش‌های مقطعی و بیان لفظی مطالب اکتفا می‌کنند. نادیده گرفتن این امور، ذوق، خلاقیت و ابتکار دانش‌آموزان را از بین می‌برد و آنان را افرادی منفعل و بی ‌علاقه به تحصیل بارمی ‌آورد که نتیجه آن به صورت افت تحصیلی بروز می‌ کند.[2]

 

توسعه و مسئولیت

بدون شک یکی از موضوعات مهم در نظام‌ آموزشی ایران توجه به مقوله توسعه است. به نظر می‌رسد که نظام آموزشی اگرچه تلاش می ‌کند در راستای چشم ‌اندازهای توسعه در ایران به عنوان سند بالادستی، عمل کند اما در عمل با ناکارآمدی و کژکارکردی ‌های بسیار روبروست. از این منظر می‌توان گفت که نظام آموزشی نتوانسته است همساز با مقوله توسعه در جهان حرکت نماید. اگر بپذیریم که مهم‌ترین مؤلفه ما در توسعه توجه به تربیت شهروندان برای زندگی در جامعه جهانی است در آن صورت می توان آموزش را به گونه‌ای با مقوله توسعه پایدار، توسعه فرهنگی، توسعه سیاسی و اجتماعی پیوند داد. در حقیقت هر کنشگری در مدرسه باید بیاموزد که چگونه نسبت به جامعه جهانی مسئول است و باید تاوان هر کنشی را که انجام می‌ دهد و پیامدهای آن را بپذیرد.

از این منظر باید این سؤال را مطرح کرد که در نظام آموزشی ایران دانش‌آموزان تا چه اندازه با مقوله ‌هایی مانند محیط‌ زیست، اولویت ‌های فرهنگی، مشارکت سیاسی و… آشنا می‌ شوند؟ به نظر می‌رسد که در این زمینه ناکارآمدی‌ های بسیاری وجود دارد به عنوان مثال کتاب‌های درسی هر چند به مقوله رفتارهای مشارکتی می ‌پردازند اما از آنجا که این مباحث به صورت سطحی و از بالا به پایین تدریس می ‌شود، هرگز در دانش‌ آموزان درونی نمی ‌شود. به عنوان مثال رویه هنجارسازی یا جامعه‌پذیری و فرهنگ‌پذیری که می‌تواند رفتارهای مواجهه با محیط زیست را در دانش‌ آموزان درونی نمایند، در نظام آموزشی ایران اتفاق نمی‌افتد. در اینجا دلایل بسیار متعددی برای این ناکارآمدی ‌ها وجود دارد که به برخی از آن ها اشاره می ‌شود:

 

1) اقدامات ناپایدار به جای پایدار

به نظر می‌رسد که در زندگی و زیست جامعه ایران، کنش ‌های ناپایدار در حوزه محیط ‌زیست بسیار به چشم می‌ خورد. ارائه و اجرای ایده ‌های نوین برای حفظ منابع طبیعی، کاهش آلودگی و توسعه پایدار می‌توانند، بهبود و محیط زیست و کاهش تأثیرات منفی بر جامعه کمک کند. در این بین تغییرات آینده می‌ توانند جهان را به شکل‌های مختلفی تحت تأثیر قرار دهند:

تغییر اقلیم: اگر اقدامی برای مقابله با بحران اقلیم نشود زمین ممکن است برای جمعیت آسیب‌پذیر و غیرقابل سکونت شود.

سلاح‌های هسته‌ای: تهدید استفاده از سلاح‌های هسته‌ای در آینده نزدیک بعید به نظر می‌رسد اما در شرایط خاص نامحتمل نیست.

رویدادهای جهانی: وقوع جنگ‌ها، تغییرات آب و هوایی، پیشرفت‌های تکنولوژیکی و حوادث طبیعی می‌توانند جهان را تحت تأثیر قرار دهند.

از این منظر باید در نظر داشت که در مدرسه، هیچ کنشگری مبتنی بر پایداری تمرین نمی‌شود و از این نظر دانش‌آموزان هیچ چیزی را که برای یک زندگی مبتنی بر حفظ محیط زیست، ضروری است، نمی‌آموزند.

در برخی از کشورها برای آنکه بتوانند توسعه پایدار و محیط زیست را در اولویت قرار دهند، برنامه ‌های متعددی را در مدارس اجرایی کنند. به عنوان مثال به بچه‌ ها آموزش داده می ‌شود که استفاده زیاد از اتومبیل به آلودگی بیشتر آب و هوا منتهی می‌شود و یا به آن ها می ‌گویند که آلاینده ‌های هوا به طور فزاینده منبع آلودگی آب ‌ها و باران اسیدی هستند و یا به عنوان نمونه به دانش‌آموزان، آموزش داده می شود که بهتر است برای بالا رفتن بهره ‌وری و برخورداری از هوای پاک، پیاده ‌روی و یا استفاده از دوچرخه انتخاب شود. همه این موارد نشان می ‌دهد در بسیاری از کشورها برای ایجاد پایداری در محیط‌ زیست برنامه ‌های از پیش تعیین شده‌ ای وجود دارد.

 

2) مشارکت ‌های تک بعدی

به نظر می ‌رسد مساله مشارکت ‌ورزی در حوزه ‌های مختلف اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی از جمله موضوعاتی است که باید آن را آموزش داد. به عنوان مثال باید به دانش‌ آموزان یاد دهیم که چگونه در سرنوشت سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی خود مشارکت نمایند. اما از آنجا که در جامعه ایران مشارکت ‌ها تک بعدی است، کمتر با مقوله مشارکت عمقی مواجه می‌شویم. در حقیقت هیچ زمینه‌ ای برای آموزش مشارکت عمومی و چندوجهی وجود ندارد و شاید یکی از بخش‌ های مهمی که در مدارس کمتر به آن توجه می‌شود شوراهای دانش‌آموزی است. تجربه نشان داده که شوراهای دانش‌آموزان در ایران بیشتر جنبه ظاهری دارد.

در کشورهای اسکاندیناوی برای آنکه دانش‌آموزان بتوانند مشارکت را یاد بگیرند در برخی از روزها، مدرسه بوسیله دانش‌ آموزان اداره می‌ شود. این خود مدیریتی باعث می‌شود دانش‌آموزان بتوانند هم کار گروهی را تجربه کنند، هم آنکه بتوانند با مشارکت و پذیرش مسئولیت، راهبردهای مدیریت را جهت حفظ و اداره مدرسه اتخاذ نمایند. در مجموع به نظر می‌رسد که مقوله توسعه از منظرهای گوناگون با آموزش در ایران هیچ پیوندی برقرار نکرده است یا دست بالا پیوند عمیقی ندارد! در حالی که اگر بخواهیم با یک نگاه توسعه ‌گرا به آموزش نگاه کنیم باید یک رابطه دیالکتیک یا منطقی دو سویه بین آموزش و توسعه برقرار کنیم.

 

3) فرسایش سرمایه اجتماعی

یکی دیگر از موضوعات مهم که باید به آن توجه شود سرمایه اجتماعی است. سرمایه اجتماعی یعنی توجه به روابطی که میان افراد وجود دارد. از منظری باید توجه داشت که داشتن دیدگاه ارتباطی و شبکه ‌ای، موضوع بسیار مهمی است. در اینجا باید در نظر داشت در رابطه با سرمایه اجتماعی 4 دیدگاه مطرح است:

1) دیدگاه اجتماع‌گرا که اصولاً سرمایه اجتماعی را به لحاظ فعالیت انجمن‌ ها در درون اجتماع بررسی می‌ کند و فرض را بر این می‌ گذارد که هر چه سرمایه اجتماعی بیشتر باشد صرف ‌نظر از اثرات مضر آن، بهتر است.

2) دیدگاه شبکه‌ ای که بررسی می ‌کند ترکیب‌ های مختلف سرمایه اجتماعی چه پیامدهای مثبت و منفی می‌ تواند داشته باشد.

3) دیدگاه نهادی که بیان می ‌دارد قدرت شبکه‌ های اجتماعی محصول قدرت سیاسی، قانونی و نهادی است.

4) دیدگاه هم ‌افزایی که تلاش می ‌کند رویکردهای نهادی و شبکه ‌ای را با توجه به ویژگی ‌های مکمل نهادهای دولتی برای شبکه اجتماعی با تأثیر عملکرد نهادها بر روی شبکه‌هایی که درون این نهاد مستقر شده ‌اند، به هم مرتبط سازد.[3]

در دیدگاه های مطرح شده می‌ توان مشاهده کرد که نقش نهادهای دولتی در سرمایه اجتماعی بسیار مهم است. هر چند که سرمایه اجتماعی انباشت معرفتی است که بیشتر در پایین هرم جامعه شکل می‌گیرد ولی دولت هم می ‌تواند نقش مؤثری در آن ایفا نماید. به نظر می ‌رسد در زمینه سرمایه اجتماعی در جامعه ما کمتر توجه شده است. در حالی که اگر سرمایه اجتماعی گسترش یابد یقینا جامعه می‌ تواند در مسیر توسعه، راهبردهای موفقیت ‌آمیزی را طی کند. در اینجا سؤالی که مطرح می ‌شود این است که سرمایه اجتماعی در جامعه ایران تا چه حد در اولویت قرار دارد و اینکه دولت‌ ها چگونه می‌ توانند توجه ضروری به سرمایه اجتماعی را به دانش‌آموزان منتقل کنند؟ تمام این ها نکاتی است که به نظر می‌ رسد می ‌توان از منظر توسعه در نظام آموزشی ایران به آن توجه کرد و آن را مورد نقد قرار داد. در مجموع به نظر می‌ رسد که در جامعه ایران توجه به مقوله توسعه با اولویت ‌های زیرساختی و ارتباط آن با نظام آموزش و پرورش مورد توجه قرار نگرفته است و ما با کاستی های زیادی در این زمینه روبرو هستیم.

 

پانویس ها
[1]– این به نوعی گفتار فوکویی است.
[2]– مقیمی، محمد و همکاران (۱۳۸۴) مطالعه و بررسی رابطه بین عوامل آموزشی و افت تحصیلی در میان دانش آموزان پسر آموزشگاه های راهنمایی فصلنامه مدیریت و برنامه ریزی آموزشی ۳، ص ۳۲
 
[3]– ناظری، مهرداد (۱۴۰۰) کرونا انسان از هم گسیخته یا خردورز مهرورز، تهران: سورنا، ص۱۸۴
 

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *