به شخصه توسعه را افزایش قابلیت می بینم نه به معنای ساختن زیرساخت، پل و سد و مانند این! توسعه افزایش قابلیت انسانی و نهادی است. توانایی و مهارت مبتنی بر صلاحیت و شایستگی ها. ارتباطات انسانی شما توسعه می یابد و با این موارد می توانید تولید ایده کنید. می توانید با دیگران همکاری و گفتگو کنید. می توانید کارآفرین باشید و فرصت های تازه ای برای خلق ثروت ایجاد کنید.
برشی از گفتگو با دکتر مقصود فراستخواه
روش های نوین آموزشی؛ راهی به سوی توسعه؟
بررسی تاثیر روش های نوین آموزشی بر دستیابی به توسعه در جامعه ایران
در گفتگو با دکتر مقصود فراستخواه استاد دانشگاه
معصومه اشتیاقی
مصاحبه
دکتری جامعه شناسی و پژوهشگر
اگر می پسندید به اشتراک بگذارید.
شاید در باب اهمیت آموزش و تاثیر آن بر توسعه، شک چندانی وجود نداشته باشد اما می توان پرسید که آیا روش های نوین آموزشی که عموما بر فناوری های خاصی چون متاورس، بلاکچین و هوش مصنوعی تکیه دارند می توانند حرکت به سمت توسعه را تسریع کرده و تعمیق بخشند؟ اصلا می توان بین روش های نوین آموزشی و یافتن راهی به سوی توسعه، رابطه ای یافت؟ برای پاسخ به این دست پرسش ها خدمت دکتر مقصود فراستخواه، استاد دانشگاه رسیدیم.
جناب دکتر به نظر شما بین آموزش و توسعه چه رابطه ای وجود دارد؟ اگر بله این رابطه را در ایران امروز چطور می بینید؟
اصل یادگیری است. آموزش، یک پروتکلی است که یادگیری در آن اتفاق می افتد. یادگیری چه کاری برای توسعه می کند؟ از نظر من این مهم یک چرخه است. به این ترتیب که آموزش روی توسعه تاثیر می گذارد و توسعه روی آموزش. به بیانی دیگر رابطه آموزش و توسعه یک رابطه خطی و یک سویه نیست. بلکه آموزش کمک می کند به توسعه و آموزش می تواند عامل توسعه باشد و توسعه هم برای آموزش فرصت های بیشتر و بهتری ایجاد می کند. از طرفی یادگیری سبب می شود که دانش در انسان بدنمند شود. در واقع انسان ها دانش را بدنمند می کنند و همین طور تبدیل می شود به سرمایه نهادی بدنی که یادگیرنده می شود. می تواند مدام خلق ایده کند و حل مساله داشته باشد. همین طور یادگیری سبب می شود دانش، تبدیل به سرمایه علمی شود.
وقتی من نوعی یاد می گیرم، صلاحیت های تازه به دست می آورم و کیفیت ذهنی، کاری و کیفیت های عملی تازه ای به دست می آورم؛ مقاله می نویسم، صحبت می کنم، فناوری و کارآفرینی می کنم. خلق ایده و تولید محصول و نوآوری، همه محصول یادگیری است. اقتصاد در گذشته، روح و موجودیت مادی داشت. در حقیقت منابع مادی، کار فیزیکی و پول اساس اقتصاد را تشکیل می دادند اما اقتصاد امروز دانش بنیان است که بر یادگیری و دانش استوار است. اقتصاد دانش بنیان بر روی منابع مادی و کار فیزیکی می نمی چرخد بلکه روی ایده ها، خلق دانش، تولید معنا، تولید ارزش می چرخد که جملگی نتیجه یادگیری است. آموزش، فضا و فرصت هایی ایجاد می کند در آن فضا، فرآیند یادگیری فعال می شود و در جریان یادگیری، علم ورزی و علم آموزی ایجاد می شود که نتیجه آن، دانش است که زندگی، دانش بنیان می شود.
به شخصه توسعه را افزایش قابلیت می بینم نه به معنای ساختن زیرساخت، پل و سد و مانند این! توسعه افزایش قابلیت انسانی و نهادی است. توانایی و مهارت مبتنی بر صلاحیت و شایستگی ها. ارتباطات انسانی شما توسعه می یابد و با این موارد می توانید تولید ایده کنید. می توانید با دیگران همکاری و گفتگو کنید. می توانید کارآفرین باشید و فرصت های تازه ای برای خلق ثروت ایجاد کنید. متاسفانه ما از این حیث در ایران خیلی مشکل داریم؛ بیش از یک میلیون بازمانده از تحصیل داریم، ما گروه بزرگی از فرزندان ایران را داریم که به دلایل مختلف ساختاری و مشکلات خانوادگی، به لحاظ فرصت هایی که باید برای آن ها فراهم شود و نمی شود در سیستان و بلوچستان، کردستان، کرمان، خراسان و .. از تحصیل محروم هستند و از فرصت آموختن باز می مانند.
در حالی که بخت یادگیری یکی از مهم ترین بخت های زندگی هر فردی است. فرصت زیستن و شکوفایی را به افراد می دهد. آموزش، یادگیری، فرصت درگیری با دانش و استفاده از دانش، برای فهم مسائل و تقلیل رنج ها و مرارت ها است. آموزش یک کالای خصوصی شده در حالی که آموزش کالای عمومی است چون بازده اجتماعی آن بیش از بازده فردی است. یک شهروند باسواد، طبق تحقیقات دنیا، بهتر از زندگی خود استفاده می کند و بازده اجتماعی این است که از زمان فراغت خود بهتر استفاده می کند و برای جامعه تولید ارزش می کند و از این طریق مشاغل تخصصی داشته باشد. کسانی که سرمایه انسانی بالا دارند کمترین جرم و جنایت را مرتکب می شوند. بر اساس مطالعات محققان دنیا، هر چه انسان بیشتر یاد می گیرد، بهتر می تواند مسائل شخصی و خانوادگی را حل کند و البته می تواند شغل و فرصت های بهتری به دست بیاورد.
آموزش فرصت های ارتقای سطح کیفیت زندگی و انسانی را ایجاد می کند. همان طور که اشاره کردم در ایران، آموزش کالای عمومی نیست چرا که دو سال مهم پیش دبستانی و مهد کودک جزو سرویس خدمات بخش عمومی دولتی نیست و عمدتا بخش خصوصی آن را اداره می کنند. هر چه کودکستان می بینیم نوعا خصوصی هستند و در سطح پیش دبستانی هم، آموزش کالای خصوصی است. از سوی دیگر، کیفیت مدارس دولتی در ایران بسیار پایین است. وقتی شما 3 هزار نفر اول کنکور را می بینید، متوجه می شوید که خانواده متوسط به بالا را شامل می شدند که امکان فرستادن بچه هایشان به مدارس خصوصی و با کیفیت تر را داشتند.
از طرفی منابع دولتی برای سرانه آموزشی در ایران نسبت به کشورهای موفق دنیا خیلی پایین است. حال در نظر بگیرید که اگر آموزش نداشته باشیم طبعا دموکراسی و توسعه به معنای انسانی نخواهیم داشت. از یک سو آموزش های دولتی از کیفیت لازم برخوردار نیست و از سوی دیگر آموزش غیر از این که کالای خصوصی است، خیلی هم دولتی است! یعنی مدرسه و معلم محور نیست بلکه وزارت محور، اداره محور، دولت محور و ایدئولوژیک محور است. همه چیز تحت تصرف دولت است. در کشورهای آسیای جنوب شرقی، بخش از اروپا و کلا کشورهای توسعه یافته و حتی بخش از آفریقا، آموزش در اختیار معلم، مدرسه، خانواده، محله، شهر، نهادهای تخصصی، حرفه ای و صنفی است.
در حقیقت یادگیری از پایه ابتدایی تا متوسطه، کلا باید در آغوش معلم و شهر باشد و بوسیله خانواده ها، معلمین و مربیان شایسته و حرفه ای، نهادهای تخصصی، انجمن های علمی در حوزه تعلیم و تربیت و متفکران تعلیم و تربیت باشد ولی در ایران، آموزش تحت سلطه اداره است! کار ایدئولوژی که دست دولت است برای خودش قداست ایجاد می کند و کتاب های درسی که با این ایدئولوژی نوشته می شود یا افراد خاصی معلم می شوند و افراد خاصی اجازه ساخت مدرسه دارند که همه بازتولید کننده ایدئولوژی است که اول از همه خلاقیت و صور خیال بچه ها را نابود می کند و مدرسه شبیه پادگان می شود و درس های کلیشه ای که نظم از بالا را دستوری ارائه می دهد.
در حالی که آموزش برای برابرسازی و نه یکسان سازی است. وقتی آموزش برابر باشد، شهروندان برابر می شوند و از حقوق لازم برخوردار می شوند. آموزش برای این است که انسان ها روح برابر داشته باشند و نه یکسان. وقتی انسان یاد می گیرد، می تواند از حقوق خودش خوب استفاده کند، فرصت کارَآفرینی داشته باشد، مشارکت خلاق داشته باشد و می تواند نسبت به حقوق خودش و مسئولیت هایش آگاهی داشته باشد. اما در ایران آموزش نابرابرساز است. چون بچه هایی که خانواده ثروتمند دارند می توانند از برخی آموزش های خاص برخوردار شوند و از مدرسه خصوصی یا معلم سرخانه و … استفاده کنند. خانواده ها خیلی برای آموزش مدرسه اعتبار و اعتمادی قائل نیستند. آموزش یک سری مشکلات دیگر هم دارد که فقط به رقابت فردی دامن می زند. افراد روی نمره فردی رقابت می کنند. نظام آموزشی افراد را به سمتی که بتواند گلیم خودشان را از آب بکشند سوق می دهد، در حالی که در مدارس باید کار جمعی و اشتراک ایده یاد داده شود. کمک کردن و همیاری باید از طریق آموزش در فرزندان ما نهادینه شود.
به نظرتان مهم ترین فرصت ها و چالش های کلان ساختاری و نهادی در فرآیند آموزش با تاکید بر افق توسعه ایران کدامند؟
زیرساخت ها بسیار ناقص است تاحدی که در ایران خیرین با مشکل زیادی مواجه هستند چون سرمایه اجتماعی در کشور مدام در حال کاهش است و اعتماد به نهادها، دولت و به مدرسه در حال فرسایش است. این امر خود می تواند به خیرینی که می خواهند به ساخت مدرسه کمک کنند، لطمه بزند. مدارس دولتی جزو فقیرترین نهادها در کشور هستند که هر اداره دولتی و سازمان دولتی امکاناتش از آن بیشتر است. کهنه ترین امکانات، اشیاء، فرسوده ترین زیرساخت ها مربوط به مدرسه است. یک جمعیت بزرگی از جمعیت 90 میلیونی ایران الان در بخش آموزش و پرورش هستند اما این ها امکانات کافی ندارند چون بودجه کافی نیست که دلیلش مشکلات اقتصادی، ناترازی مالی و تحریم و تشنج در منطقه و .. است. امکانات مالی کشور کم است و وقتی به آموزش می رسد حمایت و بودجه کمی به آموزش اختصاص داده می شود. به این موارد حقوق پایین معلم ها را اضافه کنید. روش های تدریس قدیمی هم داستان خود را دارد آن هم در عصر متاورس!
به نظر شما در عصر فناوری هایی چون هوش مصنوعی، آموزش چطور می تواند برای توسعه ایران به خدمت گرفته شود؟
در کشور ما شاخص AI READY NES که شاخص هماهنگی برای هوش مصنوعی در دولت ها و کشورهاست، چقدر است؟ داد های 2024 نشان می دهد که در به کارگیری هوش مصنوعی در داده ها، قوانین، آیین نامه ها و … جزو موارد خوب منطقه هم نیستیم. به ترتیبی که حتی در منطقه خلیج فارس، کشورها خیلی جلوتر از از ما هستند. چرا؟ چون با انواع موانع چون فیلترینگ روبرو هستیم. انقلاب جدید تکنولوژی مانند اینترنت اشیاء، متاورس و هوش مصنوعی، این ها محیط آموختن را عوض کردند و دریچه های یادگیری را تغییر دادند. ما به دلیل مشکلات تنظیم گری و حکمرانی هوش مصنوعی و فناوری، شهروندان ایرانی را از فرصت های نوپدید جهانی عقب نگه داشته ایم و محروم کرده ایم.
مثلا در مورد متاورس، ما دچار ناهمزمانی با دنیا شدیم. چون متاورس ابزار ساده ای نیست. متاورس می آید تنظیمات ذهنی علم ورزی را عوض می کند، بینش را عوض می کند. یادگیری مدارس با متاورس تحول پیدا کرد. مثلا با متاورس امکان غوطه وری در علم به وجود آمد. شما در کلاس علوم هر چقدر با کتاب و تخت سیاه نمی توانید امکان غوطه وری در علم را تجربه کنید، متاورس این امکان را با حس فضا ایجاد می کند. در متاورس، بچه ها فضا را حس می کنند و در علم غوطه ور می شوند، تجسم می کنند، ارتباط دوستی شان گسترش می یابد، جذابیت علم آموزی با بازی و سرگرمی ارتقا داده می شود. علم با بازی و سرگرمی پیوند داده می شود و در نتیجه مغز کودک و نوجوان بیشتر فعال می شود.
تحقیقات عصب شناسان شناختی مثل داماس نشان داد که یادگیری فقط با شناخت پیش نمی روند بلکه با هیجان اتفاق می افتد. ما اگر معلم باشیم، معلمی که شناخت را با هیجان می آمیزد، به دانش آموز بهتر می تواند یادگیری را انتقال دهد. «بازی گونه نگی علم»[1] در متاورس رخ می دهد و تفکر انتقادی رشد می کند و شبیه سازی باعث علم آموزی می شود و با شبیه سازی وارد جریان علم می شوند. در ایران زیرساخت، امکانات، سیاست ها و برنامه های لازم برای به کارگیری فناوری جدید مانند متاورس مهیا نیست.
نقش و تاثیر اشکال آموزش را از قدیم تا امروز و بین نسل های مختلف از حضور در مکتب خانه ها تا یادگیری در عصر دیجیتال و هوش مصنوعی را در نسبت با توسعه ایران چطور میبینید؟
یکی از مشکلات آموزش در ایران آن است که دچار پس افتادگی در آموزش شدیم. معنایش این نیست که ما استحقاق و توانایی نداریم بلکه زیرساخت ها و سیاست ها حمایت نمی کنند وگرنه بچه های ما با موبایل پدر و مادر خلاقیت خود را نشان می دهند. ما شاهد هستیم که بچه های کوچک ما کمی که به گوشی مسلط می شوند، آن چنان از گوشی استفاده می کنند که ما تعجب می کنیم. نیروی انسانی یادگیرنده در ایران یک سرمایه بزرگ است که شوق یادگیری و آموختن دارد. در ایران سرمایه انسانی آموزش پذیر وجود دارد. بچه ها وقتی وارد مدرسه می شوند احساس می کنند به موزه های آموزشی وارد شدند. بچه هایی که با موبایل بازی می کنند وقتی وارد مدرسه می شوند با کتاب های درسی، وضعیت مدرسه، معلم ها و .. احساس می کنند وارد عهد دقیانوس شده اند که همه ناشی می شود از سیطره دولت و ایدئولوژی بر آموزش.
کار دولت باید حمایت از آموزش باشد نه قبضه کردن آن! دولت باید زیرساخت فراهم کند و سرانه آموزش هر دانش آموز را در بودجه ببیند و اداره سالاری و وزارت سالاری را در آموزش و پرورش از بین ببرد و به جای آن مدرسه، معلم، دانش آموز، خانواده، جامعه و متخصصین تعلیم و تربیت در محور توجه و به عنوان ارکان آموزش، قرار بگیرند. وقتی همه چیز از بالا به مدرسه تحمیل می شود فرصت خلاقیت را از مدرسه می گیرد. علاوه بر این دولت فرصت ایجاد کند که متخصصین و معلمین توانمند و خیرین عهده دار شوند. من در مدرسه صفا در تبریز درس خواندم. این مدرسه بوسیله پیشروترین شهروندان شهر تبریز ساخته شده بود و بوسیله خود آن ها اداره می شد. اگر مدرسه در اختیار متخصصین، متفکران، مربیان واقعی، انجمن ها، نهادهای مستقل و سرمایه گذار مستقل قرار بگیرد، این ها می توانند مدرسه خلاق ایجاد کنند؛ مثل مدرسه طبیعت.
مهم ترین توصیه و پیشنهادی که می توان برای ایجاد آشتی میان ساختار آموزشی و توسعه در ایران داشت به نظرتان چه مواردی است؟
برای آموزش با کیفیت به یک جریان و جنبش اجتماعی از پایین لازم داریم که باید بوسیله خانواده ها، معلمان، انجمن های علمی، سمن ها و .. شکل بگیرد؛ یک جنبش آموزش و یادگیری از متن جامعه. در این مسیر پیشتازی متخصصان، مربیان و سازمان های مردم نهاد یا سمن ها، نهادهای مدنی، روزنامه ها، حلقه های اجتماعی و نهادهای علمی ضروری است. باید هدف این جنبش توسعه آموزش با کیفیت توام با خلاقیت باشد؛ در حقیقت آموزشی در تراز جهانی.
جنبش از پایین باید از محله و مدرسه و نهادهای مردمی شکل بگیرد و یک سری تحولات و اصلاحات باید از بالا اتفاق بیفتد. قوانین را اصلاح کنند که افراد با کیفیت مدرسه بسازند و مدیران شایسته و معلمین با کیفیت در مدارس پرورش پیدا کنند. مدرسه های مبتکر و نوآور حمایت شوند. این جنبش از پایین و اصلاحات از بالا سیستم های آموزشی را آزاد می کنند و به سمت خلاقیت و نوآوری سوق دهند مثل مدرسه طبیعت.
من برای این مساله مفهوم «کنشگران مرزی» را توسعه دادم که کسانی در ایران هستند که بین دولت و ملت پل می زنند. مسائل و مشکلات جامعه را پیش دولت می برند و سعی می کنند برایش طرحی نو دراندازند. رشدیه نمونه یک کنشگر مرزی است که یک پایش در دولت بود و یک پایش در جامعه. جبار باغچه بان، توران میرهادی و بهمن بیگی هم همین طور. بهمن بیگی که آموزش را به ایلات برد، از منابع دولتی استفاده می کرد.
تاکید می کنم یک حرکتی از متن جامعه مثل شما با راه اندازی مجله و یا شروع یک مدرسه با خلاقیت های تازه یا کارآفرینی که شما دنبال می کنید، باید در سنین اولیه یاد داده شود. توسعه از سنین اولیه شروع می شود. اساس تربیت انسان توسعه یافته، در سال های نخست زندگی هر فرد شروع می شود. البته کارآفرینی با تحمل ابهام همراه است. اگر تحمل ابهام من کم باشد، ریسک می کنم؟ کسی که ریسک می کند باید ابهام را پذیرا باشد. اگر نمی تواند ریسک بکند، کارآفرین موفقی نخواهد شد. باید به بچه ها از کودکستان و دبستان روحیه نوآوری، تحمل ابهام، دانش، کارگروهی و .. را یاد دهیم.
پانویس