عملیاتی شدن آموزش هم در ایران یک الگوی منسجم ندارد. اگرچه نهاد قدرت کوشیده این مقوله را تحت کنترل خود درآورد لکن تفاوت های نسلی و ارزش های جهانی نو که در بستر شبکه های اجتماعی بازنشر می شود، مسیر دیگری رفته است. نمونه هایی مثل صف بنزین در دوران بحران اگرچه خبر از بدفهمی سوژه و اسب فرهنگی دارد اما معتقدم باید آن را در سطحی دیگر تحلیل نمود یعنی هراس مردمان از ناامنی شرایط. در واقع عدم اعتماد جامعه به مدیریت کلان حاکمیتی سبب شده در شرایط بحران، رفتارهای جمعی بروز نماید که وجه عقلانی ضعیفی دارد چنان صف بنزین! ضمن اینکه باید توجه داشت بخشی دیگر از بدنه اجتماعی ایرانیان خود منتقد این رفتارهاست. بنابراین این فضای گشایش و امیدبخش ذیل جامعه مدنی ایرانی وجود دارد و قابل تکیه خواهد بود برای ساختن آتیه ایران.
بریده ای از گفتگو با دکتر عباس نعیمی جورشری جامعه شناس
راه توسعه ایران از آموزش می گذرد؟
درباره اهمیت و اثرگذاری آموزش در دستیابی به توسعه
در گفتگو با دکتر عباس نعیمی جورشری جامعه شناس
اگر می پسندید به اشتراک بگذارید.
وقتی پای توسعه نیافتگی ایران به وسط می آید عوامل مختلفی مورد توجه قرار می گیرد. شاید شاخص ترین آن ها دخالت بیگانگان باشد. گرچه فرهنگ عمومی نیز بسیار مورد نقد قرار گرفته است اما کمتر شاهد بودیم تا در باب چگونگی گذار از وضع کنونی، صحبتی به میان آید. به عنوان نمونه بسیاری از ما ایرایان معتقدیم مادامی که نظام آموزش و پرورش اصلاح نشود، تغییر محسوسی حاصل نخواهد شد. با این حال کمتر از خود می پرسیم این نظم نوین بر پایه کدام نظام ارزشی مشترکی می بایست شکل بگیرد؟ در سطحی کوچکتر آیا خودمان تمایلی به ساخت نهاد آموزشی داریم؟ آیا ما ایرانیان به دسترسی رایگان به اطلاعات، روی خوش نشان می دهیم؟ برای پاسخ به این دست پرسش ها خدمت دکتر عباس نعیمی جورشری جامعه شناس رسیدیم تا نظرات ایشان را جویا شویم.
جناب دکتر نعیمی جورشری در باب توسعه نیافتگی کشورمان از عوامل زیست محیطی تا دین و دخالت بیگانگان بسیار مورد اشاره محققین مختلف قرار گرفته است. با این حال می خواهم بپرسم آیا آموزش خانواده های ما نسبتی با توسعه دارد؟
پرسش از نسبت توسعه با آموزش پرسشی نسبتا تنومند است از این جهت که وجوهی چندگانه را شامل می شود و در عین حال مولفه هایی چند را بیان می دارد. برای توسعه تعاریفی چند بیان شده که از آن بین تعریف زیر به نظرم قابل توافق است: “یعنی افزایش ظرفیت های یک نظام اجتماعی در جهت برآوردن هرچه مطلوب تر نیازمندی هایش.” بر این اساسا با الگوی پارسونزی به چهار توسعه اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی رهنمون خواهیم شد. این افزایش ظرفیت در چهار خرده نظام مذکور ناشی از کنشگری هدفمند و مستمر در سه سطح کلان، متوسط و خرد است. امکان این کنشگری در اساس بوسیله نهاد آموزش ایجاد می شود. این مکانیزم اصلی در بین انواع مکانیزم های پیوند دهنده آموزش و توسعه است.
همه ما کم و بیش از ضرورت آموزش مطلعیم و بر توسعه آن پافشار می کنیم. اما آیا بین ما ایرانیان نظام ارزشی یکسانی وجود دارد که بتوان مبتنی بر آن نظامی آموزش مدرن و مشخصی تاسیس کرد؟
نظام ارزشی در یک جامعه تابعی است از تاریخ کندی آن. جامعه ایرانی نیز از این قاعده مستثنا نیست. اما آنچه تاریخ مندی ایرانی می نامم، حداقل از سه آبشخور اصلی تغذیه می شود؛ یعنی نظام ارزشی باستان بنیان، نظام ارزشی اسلام بنیان و نظام ارزشی مدرن که از غرب آمده است. داخل پرانتز باید تذکر داد که این ها نظام های ارزشی کلان هستند یعنی روایت های پهن دامنه می سازند اما در ذیل آنها نظام های کوچکتری نیز قرار دارد که در فهم قومیتی یا فهم جنسیتی یا فهم زبانی و… قابل رصد خواهد بود. علی ایحال ایرانیان اکنون از آن سه آبشخور تغذیه می کنند که در هزاره اخیر نظام ارزشی اسلامی قدرتمندتر ظاهر شده است.
بااینحال این اقتدار هزاره ای در مواجهه با مدرنیته به چالش کشیده شده است. آنچنان که در دهه اخیر و تحولات تکنولوژیک روز و شبکه های اجتماعی و مجموعا آنچه تلاقی دولت – ملت می توان نام نهاد، دچار تزلزل جدی شد. بنابراین هنگامی که از نظام ارزشی ایرانیان در نسبت با توسعه سخن می رود، باید توجه داشت که این نظام نه امری یکپارچه بلکه سیال است که با فعالیت آبشخورهای مدرن در سال های اخیر می توان نشانش داد. مدرنیته نیز بستری فعال برای امر توسعه است که از یک سو یا استقبال نسل های نو ایرانیان امکان خواهد یافت و در عین حال با امتناع گروه های ارزش گرای دیگر مواجه است. این بستری است که امکان تاسیس نظام آموزشی مدرن را توضیح می دهد. امکانی در سمت جامعه، زیرا آگاهیم که دولت نقشی مهم در این راستا ایفا نموده و می نماید.
جناب دکتر بسیار می شنویم که در سایه وجود یک نظام آموزش و پرورش مدرن می توانیم شهروندانی مدرن و نهایتا کشوری توسعه یافته داشته باشیم. آیا می توان بین آموزش مدرن و توسعه نسبتی یافت؟
آموزش مدرن دو وجه سخت افزاری و نرم افزاری دارد. در واقع هنجارهای مدرن نیز در جوار ابزارهای مدرن تعریف و حمل می گردد. نکته ای در اینجا وجود دارد که امر مدرن چیست و مدرنیته چه مختصاتی دارد؟ امر مدرن بر عقل نوبنیاد قرار دارد. اگرچه مظاهر متنوعی را در تولید و مصرف نشان می دهد اما روح مدرنیته عقلانیت خودبنیادش بود. ورود مدرنیته جبری به کشورهای پیرامونی نظیر ایران، دارای مسائلی است که قابل ساده سازی به آنچه مهندسی فرهنگی خوانده می شود، نیست. نمی توان به یک جامعه روح مدرنیته را تحمیل کرد آنچنان که می توان امکان مصرف را به روز رسانی نمود. نهاد آموزش مدرن ترویج دهنده باید امکان روح مدرنیته یعنی عقلانیت خاص خود را فراهم نماید. در غیر اینصورت نه تنها در تعارض با نظام های ارزشی پیشین قرار خواهد گرفت بلکه به نسخه ای سطحی و سخیف نیز فروکاسته خواهد شد. توسعه میوه امر مدرن است و رابطه مذکور درباب آن نیز صدق می کند.
گرچه می توان پذیرفت که بدون آموزش و ارتقای سطح آگاهی، طبعا تغییر مثبت غیرممکن است با این حال سوال اساسی آن است که مخاطب آموزش مدرن چه کسانی هستند؟ بدنه جامعه یا نخبگان دانشگاهی؟
نخبگان دانشگاهی و بدنه اجتماعی دو جهان از هم گسیخته نیستند اگرچه این فاصله در بخشی از آن ها وجود دارد. در واقع نخبگان دانشگاهی یک عبارت غیر دقیق اما مستعمل است. به نظرم بخشی از بدنه دانشگاهی ما در نه تنها در گسست از جامعه قرار دارند بلکه در گسست از دانش و خرد به سر می برند. من از این استادان با عنوان کارمندان دانشگاه یاد می کنم. بااینحال بخشی از نخبگان دانشگاهی با سوژه اجتماعی زیست می کنند. با آن هم درد و همراه هستند. حتی از دانشگاه طرد شده و عمل علمی خود را در عرصه عمومی جستجو می کنند. بنابراین دانش آموختگان دانشگاه مدرن بر جامعه اثر مستقیم می نهند. آن ها با قلم و سخن خود بر عامه اثر می گذارند. بااینحال نهاد مدرسه بخش متفاوتی است که مخاطبانش تا حد زیادی عامه جامعه است. بدین معنا که شمول بیشتری دارد. بایستی در بحث این دو سازمان را از هم تفکیک نمود. آموزش مدرن در سازمان مدرسه، عموم جامعه را مخاطب قرار می دهد. خاصه اینکه باید دانست از حیث علم حقوق، حق آموزش جزو حقوق طبیعی و بنیادین بشر است. بنابراین هدف گذاری ها متفاوت خواهد بود. آنچنان که ساختار مکتب خانه با نظام آموزش مدرن تمایز ماهوی و فرمی داشت و اساسا دو انسان متفاوت تربیت می کند.
فعالیت خیرین مدرسه ساز یا هموطنانی که به عنوان حامی دانشگاهی فعالیت خیرخواهانه دارند، قابل توجه است. حتی شرکت های نوآوری چون مکتبخونه[1] اقدامات ارزشمندی برای کاهش نابرابری آموزشی در کشور انجام داده اند. با این حال در کشورمان حدود 30 میلیون کم سواد و بیسواد داریم.[2] آیا می توان مطرح کرد که برغم همه تلاش های ارزشمند صورت گرفته هنوز آن طور که شاید و باید راه حلی برای غلبه بر موانع آموزش کشور نیافته ایم؟
این نکته مهمی است که پاسخ را باید در وصف ساختاری جست. این موقعیت ساختاری تابعی است از بافت فرهنگی و اقتصادی ایران. ایران چنان یک پازل قومیتی است که خرده فرهنگ های متنوعی را بیان می دارد. پیمایش های ملی نشان می دهد که فرهنگ مناطق و استان ها بر اساس مذهب گرایی، فردگرایی، سکولاریسم و… تمایزات قابل توجهی دارد. این مولفه ها در تسهیل فرهنگی برای آموزش مدرن، یا ممانعت در مقابلش، مهم هستند. در عین حال ساختار حکمرانی در این امر راهبردی است. یعنی اهمیت نهاد آموزش در دولت های مختلف، تفاوت داشته و میزان بودجه تخصیص یافته، متفاوت است. ضمن اینکه میزان کلی بودجه سالانه که به بحث مدارس اختصاص دارد اندک و نامتناسب با اهمیت این این نهاد است. این مقوله مهمترین عامل در آسیب ها یا ناکارآمدی های این بخش است. سیستم تصمیم گیری کلان به افزایش نابرابری اجتماعی انجامیده و عملا ناکارآمد بوده است.
شاید به جرات همه نهادهای آموزشی ما حتی مهدها هم محل بحث جدی باشند. به عنوان نمونه اینکه در مهد کودک آهنگ بگذاریم و با قطع شدنش بر سر صندلی کمتر یا منابع کمتر، رقابت کنیم انسان ساز است یا اینکه یاد دهیم تا جای امکان همه از منابع اندک استفاده کنند؟ بی راه است نتیجه بگیریم خروجی آن تربیت می شود صف کشیدن برای چند لیتر بنزین آن هم فقط برای چند روز، بجای تلاش برای حل ریشه ای مشکل؟
این پرسش بر تکنیک های آموزشی دلالت دارد و سطح بسیار خرد و عملیاتی است. عملیاتی شدن آموزش هم در ایران یک الگوی منسجم ندارد. اگرچه نهاد قدرت کوشیده این مقوله را تحت کنترل خود درآورد لکن تفاوت های نسلی و ارزش های جهانی نو که در بستر شبکه های اجتماعی بازنشر می شود، مسیر دیگری رفته است. نمونه هایی مثل صف بنزین در دوران بحران اگرچه خبر از بدفهمی سوژه و اسب فرهنگی دارد اما معتقدم باید آن را در سطحی دیگر تحلیل نمود یعنی هراس مردمان از ناامنی شرایط. در واقع عدم اعتماد جامعه به مدیریت کلان حاکمیتی سبب شده در شرایط بحران، رفتارهای جمعی بروز نماید که وجه عقلانی ضعیفی دارد چنان صف بنزین! ضمن اینکه باید توجه داشت بخشی دیگر از بدنه اجتماعی ایرانیان خود منتقد این رفتارهاست. بنابراین این فضای گشایش و امیدبخش ذیل جامعه مدنی ایرانی وجود دارد و قابل تکیه خواهد بود برای ساختن آتیه ایران.