گونه ما پس از گذشت چند هزارهزار ساله خود به دستاوردهایی برای آسایش و پایستگی خود دست یافته است. خواست آن بود که مردم آسوده بزیَند، مگر جز این است؟ بگذارید تا برایتان بگویم: همین چند سال پیش، در زمان هخامنشیان و کمی پس از آن، ما به ساخت آوری های شگرفی دستیافته بودیم: در آبیاری و گردانش آب «کاریز»: سامانه ای از راهآب های زیرزمینی که زندگانی را در زمین های خشک و کم آب پایدار ساخت.
بريده ای از نوشتار از هوشنگ تا هوش واره
از هوشنگ تا هوش واره
چه ساخته ایم و چه می سازیم، با آن ها چه می کنیم و آن ها با ما چه می کنند؟!

علی صدوقی
نویسنده
پژوهشگر هنر
اگر می پسندید به اشتراک بگذارید.
پیشرو گرامی
درود فراوان بر شما
پس از آنکه نامه پیشینِ مرا چاپ و پخش کردید، دریافتم آنکه فرمانِ کشتی را در دست دارد، راه را برمی گزیند. و به راستی باید خَستو* شد و به زبان آورد: «هرآنکه نیرومندتر است، بنیادها و شیوۀ بازی را برمیگمارد» داستان ما نیز چنین است؛ زیراکه من کاغذی و خامه ای برای نگارش نامه ای در دست دارم و شما ابزار چاپ! پس شما می توانید هر آنچه که می خواهید نامه مرا بنامید. همانگونه که دو بار است فرتورِ* یک مردِ ناشناس را بالای نامه من چاپ کرده و وی را نویسنده نامه ها خواندید؛ بااینکه من، هوشنگ زنگساز زنگنواز، نگارنده راستین این نامه ها هستم.
همین جا به روشنی می گویم کسی که شما نویسنده این نامه ها می خوانید، نویسنده این نامه ها نیست! او من نیستم! من، من هستم، ولی او من نیست؛ من هم او نیستم! او نویسنده نیست، نمی دانم شاید باشد، شاید نباشد؛ می خواهم بگویم نویسنده این نامه ها او نیست، من هستم! او هرکه هست، یا در این ستمگاری ها با شما همدست است یا ناآگاه از همه چیز؛ فرتورش دانه دام شما گشته، برای فریب مردم!
به راستی که هرچه هست به گردن شماست. این شمایان که ابزار و نیروی کار را در چنگ خود گرفته و برای سود خود از ایشان بهره کشی می کنید! چه بگویم؟ شاید بهتر باشد همه چیز را به گردن این «ساختآوری»* بیندازیم! چرا که نه؟! بگذارید همه کژی ها و ناروایی ها را از چشم این ساختآوریِ گُجستک* ببینیم که اگر نبود، جهان اینگونه آشفته نمی شد و شما هم نمیتوانستید نامه مرا «تنز» – با آن «ت» خندهآور – بخوانید!
آری، دشواری از آنجا آغاز شد که ساختآوری به دست کسانی افتاد که آن را برای سود خود به کاربردند تا سرمایهدار و توانگر شوند و از آن پس بر دیگران ستم کردند. و به راستی که ساخت آوری است که این چنین چون تارتَنَک* مردمان را بهسان تارپایان*، در تارهای خود گرفتار کرده و روزگارشان را تار کرده است! بی گمان اکنون با خود میگویید «نه چنین نیست، بیچاره ساخت آوری، چه کار به تو دارد؟!» پس برای تان خواهم گفت. بگذارید چند نمونه از گونه های گوناگون ساختآوری را نام برده و آسیب هایشان را برای شما آشکار کنم: یکم ساختآوری ترابری: که مایه آلودگی هوا و دگرگونیهای آب و هوایی و سرزمینی درپی سوزاندن سوخت هایی چون نفت و زغالسنگ و مانند آن ها شده است.
این ساخت آوری، افزون بر پیامدهای زیست بومی، دشواری هایی برای تندرستی پدید آورده، برخوردهای میان راهی را به دنبال داشته و وابستگی مردم را به خودروها فزونتر کرده است؛ وابستگی ای که انگیزه سستی و تنبلی نیز شده است. اکنون، شما بگویید: زمان رهنوردی را کاهش و دسترسی به سرزمین های گوناگون را افزایش داده است؛ یا ترابری مردمی و کالاها را بهبود بخشیده و پیشه هایی تازه برپاداشته! من هم به شما میگویم شکیبا باشید، تنها این نیست!
دوم ساختآوری آگاهی و پیوند*: پدیدآوردن گرفتاری ها در آسایش و پوشیدگی زندگی مردم؛ بندگیِ ساختآوری های پیوندی و فراموشی همکنش و رویارویی؛ بارش بی پایان دروغ و نادرستی که تندرستیِ تن و روان مردمان را به تاراج می برد. اکنون، شما بگویید: پیوندها از راه دور آسان شده و می توان به آگاهی ها و خاستگاه های دانش با شتاب بیشتری دست یافت و یا کارهای آموزشی، پیشه ای و سازمانی را ساده تر به انجام رساند! من هم خواهم گفت: ادب فرمان میدهد که میان سخن بزرگتران نپرید! این را به شما یاد ندادهاند؟!
سوم ساختآوری پزشکی: هزینه های بالای درمان و ابزارها و دستگاه های پزشکی از یک سو و هزینه های فراوان دارو از سوی دیگر؛ همچنین پیچیدگی های رفتاری و پیامدهای زیان بار بهداشتی که در پی بهره مندی نادرست از داروها و شگردها رخ میدهد. میدانید همین واپسین نمونه که گفته شد چه آسیب ها که به شیوه زندگانی مردم زده؟! اکنون بگویید: پیشرفت در درمان بیماری ها و افزایش امید به زندگی، شناسایی زودهنگام بیماری ها از راه آزمایش ها و ساختآوری های پرتوشناسی و نگاره برداری پزشکی و یا توانبخشی بهتر بیماران و بهره بری از «ربات»ها در کاردپزشکی* به دیرزیوی* انجامیده تا به شما بگویم با کسی گفت و گو می کنید که دو هزار و چهار سد و بیست و یک سال بدون هیچ کدام از این چیزها به سر برده!
باری، می دانید همین سه نمونه چه اندازه از زیست سرشتین و بهنجار مردمانِ زمین کاستهاست؟! خودروها، دستاویزی برای کمتر راهرفتن شده اند؛ تا آنجا که بسیاری برای پیمودن کوتاه ترین راه ها هم از خودرو بهره می برند، و پیاده روی را کنار گذاشته اند! همین رویداد مردم را فربه ترکرده؛ و شش هایشان از دود و آلودگی انباشته گشته است! آگاهی و پیوند اینان فرزندان یک خانوادهاند، خانواده ای که همگی هموَندانِ* دارودسته تبه کارانند و انگیزه ای جز زمین گیرکردن مردم ندارند! پدران این خانواده، بسان فرزندان، در پی تبه کاری نبودند، ولی پایه این تباهی ها را آنان نهاده اند. بگذارید این خانواده را با هم بشناسیم:
1. «تلگراف»: نخستین ششلول بند این خاندانِ تبه کار، که به دست «سَموئل مورس» برساخته* شد، نخستین بندِ زنجیر را بر پای مردمان افکند.
2. «فکس»: دستپرورده «آلکساندر بین» که او نیز از همان ششلول بندان دارودسته «تلگراف» بود که با رخت و ریختی تازه، برای فریب مردم پای به میدان گذاشت.
3. «تلفن»: سومین ششلول بند این خاندان تبهکار، که دردستان «الکساندر گراهام بل» پرورش یافت.
4. «رادیو»: هفت تیرکشی از تبار سایه ها که به دانش «نیکولا تسلا» و «گولیلمو مارکونی» دستبرد زد و هنوز هم برای خودش آزاد است.
5. «تلویزیون»: تبه کاری هزارچهره که از زندان اندیشه های «جان لوگی بِرد» گریخت و امروزه اندیشه ها را به زنجیر کشیده و تن و روان جهانیان را در میله های زرین خود زندانی کرده است.
ما چه کردیم و آنان چه می کنند! خودتان داوری کنید: سامانه پیک و پیام رسانی خودمان کجایش نادرست بود؟! آنچه بهدست کوروش بزرگ بنیاد نهاده شد و پس از آن در زمان داریوش بزرگ گسترش یافت! من خود شنیدم هرودوت در این باره گفت: «نه برف، نه باران، نه گرما، نه تاریکیِ شب نمی تواند این پیک ها را از انجام تند و تیز گماردگی شان بازدارد.» بگذارید چند تن از هموندان امروزین این «دارودسته تبهکاران» را به شما بشناسانم: «کامپیوتر»، «اینترنت» و «گوشی هوشمند»؛ اینان چون داروهایی سستی زا هستند که مایه سرخوشی و مستی مردمان شدهاند!
بزرگان جهان بازیچه هایی را به دست مردم داده اند و مردم خود بازیهایی را برای درگیر و سرگرم ماندن می سازند؛ همه رازهایشان، یادبودهایشان، فرتورها و «ویدیوها»، گواهی ها و یکسره زندگی شان را به دست این سهتفنگدار می نهند که چون یوغی پایشگر و لگامی راهبر است که به دست توانگران و بزرگان جهان بر گردن و کام اندیشه های خام نهاده شدهاست و اینک، تازهترین فرزند این دارودسته، «هوش واره»* که در جامه«کلانتر» شهر پیدا شده و لرزه بر اندام پیشه ها انداخته.
سرانجام، تاخت و تاز همه اینها جز سستی و تن پروری و بیماری های روانی چیزی به بار نخواهد آورد که پزشکی و روان پزشکی از آن سود می برند! تن های فربه با تیغ کاردپزشک پذیرایی می شوند و روان های نزار با داروهای رنگین روانپزشک! گونه ما پس از گذشت چند هزارهزار ساله خود به دستاوردهایی برای آسایش و پایستگی خود دست یافته است. خواست آن بود که مردم آسوده بزیَند، مگر جز این است؟ بگذارید تا برایتان بگویم: همین چند سال پیش، در زمان هخامنشیان و کمی پس از آن، ما به ساخت آوری های شگرفی دستیافته بودیم: در آبیاری و گردانش آب «کاریز»: سامانه ای از راهآب های زیرزمینی که زندگانی را در زمین های خشک و کم آب پایدار ساخت. در «آبگیرسازی»: ما از نخستین فرهنگ هایی بودیم که آب بندهای بزرگ ساختیم.

در شهرسازی «باغهای ایرانی» و «گنبد و ایوان» هایمان شاهکاری جاودانه در هنر و دانش اند. در دانشگاه گُندی شاپور، پیشرفت هایی چشمگیر رخ نمود؛ که در «پزشکی و داروسازی» به شناختی گسترده تر و در «هندازگری* و فندهای* ارتشی»، به ساخت جنگ ابزارهای پیشرفته برای پدافند از میهن دست یافتیم؛ در «فرزان* و دانش های پایه»، به ستاره شناسی، رایشگری*، گیتیک* و کیمیا* پرداختیم؛ و از دل کان ها آهن و مس و سیم و زر برون آوردیم. ولی امروزه شما چه می سازید؟! «هوش واره» برای بیکاری گسترده؛ «سامانه شناسایی چهره» برای پایش همیشگی؛ «رسانه های همبودی*» برای سرگرم سازی و بستن چشم ها با ابری از داده های ساختگی؛ «ساخت آوری های جنگی»، چون: پهپادهای ارتشی، ربات های کُشنده، جنگ ابزارهای زیستی و هسته ای.
همه این ها گرمایش زمین، آلودگی، شکاف ژنتیکی، پیدایش بیماری های نوین، فرسایش زیستگاه ها، کشتار همه جانداران و سرانجام، نیستی را به دنبال دارد. اینروزها کسانی به نام پیشرفت، ساختآوریهایی میسازند تا زمین را واگذارند و به بهرام بگریزند. آیا این شگفت آور نیست؟! ما که هنوز نیاموخته ایم خاکروبه بر خوان خانه خود نریزیم و با یکدیگر نستیزیم، چرا و چگونه می خواهیم به خانه ویرانه همسایه بگریزیم و آنجا را برای زندگی سامان دهیم؟ مگر ساخت آوری ها برای آسایش و پایستگی همگان نیست؟ چه اندازه از باشندگان این خانه از این ساخت آوری ها بهرهمند شده اند؟
آوندِ آسایش آنان که بهره مندند، کجا لبریز خواهد شد؟ هر روز نیازی نو برای بی نیازانِ نیازمند، در بازی توانگرانِ سربلند؟! ساختههای ما، از کاردِ سنگیِ مردمِ هزارهزار سال پیش تا گوشیِ هوشمندِ مردمِ امروز، دو سویه دارند: آبادگر و ویرانگر. پس هرچه ساخته می شود، چیزی در برابرش ویران می گردد. زنگ های زنگآباد همیشه برای آگاهی و زندگی نواخته می شوند، پیشرو به چند تن آگاهی و زندگی خواهد بخشید؟
شده ساخت آوری ها همه مایه تباهی// تو اگر که هوشمندی بگذر از این سیاهی
ز نمای نامه ما بنگر تو بر سپیدی // مگر از چکاد یادت به جهان دمد پگاهی
همه رنج های ما را پی گنج برشمردی // چه نیاز گنج و رنجی به سپنج کن نگاهی
ز فروزِ مهرِ نوروز رسد امیدِ رستن // چو زمین بهار زاید تو رسی به هر چه خواهی
واژه نامه
- خستو شدن: اعتراف کردن
- فرتور: تصویر
- ساختآوری: تکنولوژی
- گجستک: ملعون
- تارتنک: عنکبوت
- تارپایان: حشرات
- آگاهی و پیوند: اطلاعت و ارتباطات
- کاردپزشکی: جراحی
- دیرزیوی: طول عمر
- هموندان: اعضا
- برساخته: اختراع
- هوشواره: هوش مصنوعی
- هندازگری: مهندسی
- فندها: فنون
- فرزان: فلسفه
- رایشگری: ریاضیات
- گیتیک: فیزیک
- کیمیا: شیمی
- همبودی: اجتماعی