امروزه نقش آموزش به عنوان عامل یا ابزار تغییر و توسعه اجتماعی به طور گسترده شناخته شده است. تغییر اجتماعی ممکن است زمانی که انسانها به تغییر نیاز دارند یا زمانی که نظام اجتماعی یا شبکه نهادهای اجتماعی موجود نتواند نیازهای موجود انسان را برآورده کند و یا زمانی که امکانات جدید راههای بهتری را برای رفع نیازهای انسان پیشنهاد میکنند، رخ دهد
آموزش؛ ابزار تغییر؟
نگاهی به نقش آموزش در تغییرات اجتماعی
اگر می پسندید به اشتراک بگذارید.
آموزش و پرورش دارای مفهوم و کاربرد گستردهای است. در تعریف این مفهوم میان مردم عادی و نیز صاحب نظران تعلیم و تربیت، اختلاف نظر وجود دارد. از سوی دیگر مفاهیمی مانند تعلیم و تربیت، نظام آموزشی، تحصیل، سواد آموزی، بارآوردن و… نیز جزئی از آموزش و پرورش محسوب میشوند و یا با آن هم پوشانی دارند. درباره مفهوم آموزش و پرورش باید در نظر داشت که این مفهوم منحصر به افراد، زمان، مکان یا عمل خاصی نیست؛ یعنی به طور مشخص آموزش و پرورش منحصر به مدرسه، کودکان یا آموزش دروس خاصی نیست؛ بلکه برای همه زمانها و مکانهاست.
مدرسه برای ایفای چهار وظیفه اصلی توسعه پیدا کرده است: مواظبت اجباری، توزیع مردم به نقشهای شغلی، یادگیری ارزشهای مسلط، کسب دانش و مهارتهای مورد پسند اجتماع.[1] دورکیم میگوید: «آموزش، اجتماعی سازی نسل جوان تر است». او همچنین بیان میکند که آموزش «تلاشی مداوم برای تحمیل روش های دیدن، احساس کردن و عمل کردن به کودک است که او به صورت خودجوش به آن ها دست نمی یافت».[2] در کنار مفهوم آموزش، مفهوم تربیت اجتماعی از قلمرو مدرسه و نهادهای رسمی آموزش و پرورش فراتر می رود.
بدین معنی که تربیت اجتماعی افراد به کار آموزشگاه ها منحصر نیست و در بیرون از مدرسه، که اغلب اوقات محیطی بریده از فضای رسمی مدرسه است و محیطی که کودک در آن زندگی میکند، سلسله محرک هایی بر او عرضه می شود که احتمال دارد بسیار آموزنده یا بسیار تخریب کننده باشد. مطبوعات، تجارب شخصی، رسانه های مختلف اعم از رادیو و تلویزیون و شبکههای اجتماعی از این جمله اند. در این میان، پس از خانواده، گروه همسالان یکی از مهم ترین عوامل اجتماعی شدن کودک محسوب میشود. معمولا افراد در این گروه ها موقعیت و وضعیتی نسبتا مساوی و روابطی نزدیک دارند. این گروه ها کارکردهای زیادی از قبیل آماده کردن خود برای پذیرش نقش های اجتماعی، ایجاد مهارت های اجتماعی، کمک به ظهور استعدادهای فردی، جبران کاستی های خانواده، الگوسازی و انتقال فرهنگ و خرده فرهنگ ها دارند.[3]
آموزش به عنوان ابزاری برای تغییرات اجتماعی
در یک جامعه ساکن، کارکرد اصلی نظام آموزشی انتقال میراث فرهنگی به نسل های جدید است اما در یک جامعه در حال تغییر، این کارکردها از نسلی به نسل دیگر تغییر می کنند و نظام آموزشی چنین جامعه ای نه تنها باید میراث فرهنگی را منتقل کند، بلکه باید به آماده سازی جوانان برای تطبیق با هر تغییری که در حال حاضر رخ داده یا ممکن است در آینده رخ دهد، کمک کند. در جوامع امروزی، “نسبت تغییراتی که یا برنامهریزی شدهاند یا از پیامدهای ثانویه نوآوری های عمدی ناشی می شوند، بسیار بیشتر از زمانهای گذشته است.” این موضوع بهویژه در جوامعی که تازه به استقلال رسیده و در حال توسعه هستند، بیشتر مشاهده میشود. به همین دلیل، در چنین جوامع مدرن و پیچیدهای، آموزش باید عملکرد اضافیِ تبدیل شدن به ابزاری برای تغییر را انجام دهد.[4]
بنابراین، رابطه بین نظام آموزشی و جامعه دوطرفه است؛ گاهی اوقات جامعه باعث تغییراتی در نظام آموزشی میشود و گاهی نیز نظام آموزشی باعث تغییراتی در جامعه میگردد. اما باید توجه داشت که آموزش قوی ترین ابزار برای ایجاد تغییرات اجتماعی است. از طریق آموزش، جامعه می تواند تغییرات مطلوب را اعمال کرده و خود را مدرن کند. آموزش می تواند جامعه را با فراهم کردن فرصت ها و تجربیاتی که فرد از طریق آن ها می تواند خود را برای انطباق با نیازها و فلسفه در حال تغییر جامعه پرورش دهد، متحول سازد. از این رو پیشرفت اجتماعی پایدار نیازمند برنامه ریزی دقیق در تمامی جنبه های زندگی، از جمله جنبه های اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی است.
نقش آموزش در تغییرات اجتماعی
آموزش به عنوان یک کاتالیزور حیاتی برای تغییرات اجتماعی عمل میکند و بر جنبه های مختلف جامعه تأثیر میگذارد و پیشرفت را به پیش می برد. نقش آن را می توان از طریق چندین عملکرد کلیدی که قدرت تحول آفرین آن را برجسته می کنند، درک کرد.
- نقش آموزش در انسجام اجتماعی
جامعه شناسان معمولا آموزش و پرورش را مترادف با «اجتماعی شدن» یا «جامعه پذیری» می دانند و به عقیده آنان آموزش و پرورش ساز و کار رسمی جامعه برای حفظ و انتقال فرهنگ است و به کمک آن مجموعه اعتقادات، ارزش ها، هنجارها، دانش ها و مهارت های جامعه به نسل جدید منتقل می شود.[5] کارکردگرایان نقش مهم آموزش و پرورش را در جهت پایداری و بقای نظام اجتماعی به دو سطح خرد و کلان تقسیم می کنند. منظور از سطح خرد فرایند جامعه پذیری و ایجاد زمینه های ارزشی و هنجاری مشترک و سطح کلان، ارتباط خرده نظام آموزش و پرورش با خرده نظام های اقتصاد و سیاست و… است.[6]دورکیم (1360) معتقد است: جامعه هنگامی می تواند به حیات ارگانیک خود ادامه دهد که بین اعضای آن به میزان کافی همگونی وجود داشته باشد و این کار را تنها نهاد تعلیم و تربیت می تواند تثبیت کند. این تربیت است که انسان را اجتماعی می کند و انسان بدون اجتماعی شدن اساسا انسان نیست.[7]
- ابزار تغییر اجتماعی
آموزش اغلب به عنوان یکی از قدرتمندترین ابزارها برای تغییرات اجتماعی تلقی می شود. این ابزار با پرورش تفکر انتقادی و تشویق افراد در به چالش کشیدن باورها و تعصبات سنتی به تغییر نگرش های اجتماعی کمک می کند. این تحول برای مدرن سازی جوامع و ترویج ارزشهای مترقی ضروری است.
- حفظ و انتقال فرهنگ
آموزش نقش حیاتی در حفظ میراث فرهنگی ایفا می کند و در عین حال به انتقال عناصر ارزشمند فرهنگی به نسل های جدید نیز کمک می کند. این عملکرد دوگانه تضمین می کند که جوامع، سنت های ارزشمند خود را حفظ کرده و در عین حال با نیازهای معاصر تطبیق یابند.
- قدرت بخشی و آگاهی
آموزش به افراد قدرت می دهد و آن ها را با دانش و مهارت های لازم برای حضور فعال در زندگی مدنی تجهیز می کند. افراد تحصیل کرده بیشتر احتمال دارد که در جنبش های اجتماعی و سیاسی شرکت کنند، از عدالت اجتماعی دفاع کنند و به توسعه جامعه یاری رسانند. با افزایش آگاهی در مورد مسائل اجتماعی، آموزش به مردم کمک می کند تا ناعدالتی ها را شناسایی کنند و به این ترتیب آن ها را ترغیب به تغییر میکند.
- توسعه اقتصادی
بین آموزش و توسعه اقتصادی رابطه قوی وجود دارد. آموزش مهارت هایی را تقویت می کند که برای اشتغال ضروری هستند و در نتیجه به رشد اقتصادی کمک می کند. جمعیت با تحصیلات عالی می تواند به پیشرفت های فناوری و تغییرات در بازار کار سازگار شود و در نهایت به بهبود استانداردهای زندگی و کاهش سطح فقر منجر شود.
- ترویج شمولیت و انصاف
دسترسی به آموزش با کیفیت می تواند فاصله های اجتماعی و اقتصادی را کاهش دهد و شمولیت را در جامعه ترویج کند. با اطمینان از فرصت های آموزشی برابر، گروه های حاشیه نشین می توانند به منابعی دسترسی پیدا کنند که آن ها را از نظر اقتصادی و اجتماعی توانمند می سازد. این شمولیت برای دستیابی به انصاف اجتماعی گسترده تر بنیادی است.
- توسعه رهبری
مؤسسات آموزشی نقشی اساسی در پرورش رهبران آینده دارند که می توانند اصلاحات اجتماعی را هدایت کنند. با پرورش ویژگی های رهبری، آموزش افراد را برای پذیرش نقش هایی در بخش های مختلف آماده می کند که می توانند بر سیاست هایی که تغییرات اجتماعی را ترویج می دهند، تأثیر بگذارند.
- پاسخ به تغییرات اجتماعی
رابطه بین آموزش و تغییرات اجتماعی متقابل است؛ در حالی که آموزش عامل تغییر است، همچنین تحت تأثیر نیازهای در حال تحول جامعه قرار می گیرد. با تغییر شرایط اجتماعی، به دلیل پیشرفت های فناوری، تغییرات اقتصادی یا تحولات فرهنگی نظام های آموزشی باید به طور متناسب سازگار شوند تا مرتبط و مؤثر باقی بمانند.[8]
آموزش و تغییرات اجتماعی در ایران
امروزه با توجه به توسعه تکنولوژی کشورهای جهان سوم از جمله ایران، دستخوش تغییرات فراوانی می شوند که ناشی از آموزش و آگاهی بخشی در عرصه های مختلف اجتماعی هستند. اگرچه انتظار می رود نقش آموزش در تغییرات اجتماعی همواره مثبت باشد اما اگر سیاست های آموزشی به درستی و منطبق با نیازهای جامعه معاصر حرکت نکنند گاه اثرات منفی بر توسعه جوامع بر جای میگذارند. آموزش در ایران اگرچه در برخی زمینه های فناوری و ارتباطات منجر به رشد و توسعه شده است[9] اما از سوی دیگر زمینه ساز کاهش نرخ رشد جمعیت، وضعیت اشتغال، میزان نارضایتی و اعتراضات اجتماعی، افزایش مهاجرت و … نیز گشته است.
بر اساس آمارهای مرکز آمار ایران نرخ رشد جمعیت در سال های اخیر روند کاهشی داشته است به طوری که از سال 1380 تا سال 1394 شاهد افزایش موالید در کشور بوده ایم، اما پس از سال 1394 به علت خالي شدن توان دروني جمعيت و همچنین به تأخیر انداختن فرزندآوری به سنین بالاتر، تعداد تولدها با شیب تقریبا زیادی شروع به کاهش کرده و در سال 1402 تعداد موالید کشور (1.057.958) نسبت به سال 1394(1.570.219) کاهشی بیش از 32 درصدی را به همراه داشته است و متوسط نرخ رشد جمعيت از 3.7 درصد در فاصله سالهای 1355 تا 1365 به 1.24 درصد در فاصله سال های 1390 تا 1395 کاهش یافت و در نتیجه این روندها، نرخ رشد طبیعی جمعیت، در سال 1402 با شیبی کاهنده به حدود 0.7 درصد رسیده است.[10]
روند ثبت ولادت درکشور طی سالهای 1402-1392
مأخذ: مؤسسه تحقیقات جمعیت کشور
تغییرات جمعیتی در ایران متأثر از عوامل مختلفی از جمله، اقتصاد و معیشت است اما آموزش و آگاهی بخشی از طریق رسانه های ملی و بینالمللی بر افزایش و کاهش روند نرخ رشد جمعیت تأثیرگذار است، تا جایی که بر اساس تحقیقات صورت گرفته در سال های اخیر میزان باروری و فرزندآوری در میان افراد تحصیل کرده کمتر از سایرین بوده است. از سوی دیگر نارضایتی اجتماعی در ایران در سال های اخیر از عوامل مختلفی از جمله اقتصاد، سیاست، عملکرد دولت ها، منزلت اجتماعی و… اثر پذیرفته است که یکی از شاخصه های منزلت اجتماعی، تحصیلات است. بنابراین می توان گفت که آموزش و تحصیلات اگرچه به طور غیر مستقیم اما بر میزان نارضایتی اجتماعی مؤثر بودهاند.[11]
با این توضیح از مهم ترین مسائل مبتلا به بازار کار کشور آن است که دانشگاه ها در رشته های گوناگونی بدون توجه به نیاز واقعی بازار کار، دانشجو تربیت می کنند اما بازار کار تنها به آن بخشی از فارغ التحصیلان توجه دارد که بتواند نیاز واقعی خود به نیروی کار را برطرف کند. ناتوانی دانشگاه ها یا بی توجهی دانشجویان به لزوم کسب مهارت های شغلی مورد نیاز بازار کار، باعث شده تا همواره نرخ بیکاری فارغالتحصیلان دانشگاهی که انتظار میرود در وضعیت مناسبی باشد بیش از سایر گروهها و تا دو برابر متوسط نرخ بیکاری کشور باشد.
آموزش نادرست به نسلهای جدید در حوزه هنجارها و ارزشهای مسلط باعث انزجار اجتماعی شده و از آن ضد ارزش ساخته است، به طوری که در سال های اخیر شاهد افزایش اعتراضات اجتماعی و افزایش شکاف بین جامعه و حاکمیت به دلایل ایدئولوژیک و فرهنگی بودهایم. ایجاد محدودیت های اجتماعی و فقدان آزادی عقیده به ویژه در نهاد آموزش نه تنها موجب از دست رفتن سرمایه اجتماعی حکومت ها بلکه منجر به افزایش موج مهاجرت نیروی جوان و کارآمد از جامعه می شود و صدمات جبران ناپذیری را در بلندمدت به دنبال دارد. ناگفته پیداست آموزش در جامعه ما اثرات مثبت قابل توجهی داشته است که از جمله آن ها می توان به افزایش آگاهی اجتماعی، افزایش مسئولیتپذیری اجتماعی و پرورش روحیه مطالبهگری اشاره کرد.