ژاپنی ها به چندین محور اساسی در برنامه های درسی خود توجه داشتند از جمله: تأکید بر مهارت بهره گیری از دانش و اطلاعات و حرکت از آموزش دانش به آموزش چگونگی یادگیری؛ تاکید بر کاهش محتوی دروس، ساعات کلاس درس و افزایش فرصت های دروس اختیاری و فعالیت های آزاد، خودآموزی و خودآگاهی آن ها؛ بهره گیری بیشتر از روش های آموزش فعال با تأکید بر پرورش تفکر انتقادی، مهارت های حل مسئله و کاهش نقش حافظه و گسترش یادگیری مبتنی بر پروژه؛ توجه بیشتر بر نیازها، تفاوت ها و توانایی های فردی افراد؛ پرورش حرفه ای معلمان متناسب با تحولات فناوری؛ توجه بیشتر به پرورش اخلاقی، مهارت های زندگی و مسئولیت اجتماعی و مهارت های روابط انسانی در افراد.
آموزش، ژاپن را ژاپن کرد؟
نگاهی به نقش آموزش در توسعه کشور ژاپن

فاطمه محمدزاده
نویسنده
دانشجوی دکتری جامعه شناسی و پژوهشگر اجتماعی
اگر می پسندید به اشتراک بگذارید.
توسعه فرآيندی پيچيده و چندبُعدی است که شاخص های متعددی در دستيابی به آن نقش دارند. یکی از شاخص های کلیدی و تأثیرگذار در فرآیند توسعه در جهان امروز آموزش است، به گونه ای که طراحی نظام آموزشی مناسب، پيش شرط اصلی توسعه يافتگی و حركت در مسير كشورهای توسعه یافته است. بسیاری از نظریه پردازان و پژوهشگران حوزه توسعه به خصوص طرفداران نظریه سرمایه انسانی، چه در خارج و چه در داخل کشور، آموزش را محور توسعه می دانند و معتقدند که توسعه آموزشی یکی از مؤثرترین روش های سرمایه گذاری در ارتقای سرمایه انسانی است که در ترکیب با سرمایه های فیزیکی، منابع مالی و طبیعی، تولید و شکوفایی در کشورها را در پی دارد.
به عبارتی آموزش با ارتقای نگرش و سطح مهارت ها، زمینه های فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی حتی سیاسی لازم را برای توسعه فراهم می کند. حسین عظیمی از صاحب نظران توسعه در ایران، توسعه را مجموعه ای از پنج عامل مرتبط به هم می داند که یکی از این عوامل آموزش مناسب برای توسعه و عوامل دیگر فرهنگ مناسب، تشکیل سرمایه، نظام مدیریت و اقتصاد مناسب و حفظ ثبات نظام است (عظیمی، 1371)[1]. با این توضیح در نوشتار پیش رو قصد داریم نقش آموزش در فرآیند توسعه را با تمرکز به کشور ژاپن بعد از جنگ جهانی دوم، بررسی نماییم، اینكه ژاپن چگونه بعد از جنگ با استفاده از آموزش به سمت تحقق توسعه پیش رفت و به يکی از توسعه يافته ترين کشورهای جهان تبدیل شد.
ژاپن در نقطه آغاز توسعه
فرآيند توسعه ژاپن از سال 1868 و در دوران امپراتوری ميجی آغاز گردید که در آن معرفی یک سیستم آموزشی مدرن به عنوان مهمترین سیاست، در اولویت قرار گرفت. ژاپن با وجود شکست در جنگ جهانی دوم و از بین رفتن بسياری از زيرساخت ها، به سرعت مسير رشد و توسعه را پيمود. در حقیقت برنامه های آموزشی رسمی این کشور نقش تعيين كننده ای در ساختن ژاپن مدرن به عهده گرفتند. از اواخر قرن 19 تدوين و اجرای برنامه ريزی های كلان آموزشی همواره از اولويت های جدی دولت ژاپن بوده و نظام آموزشی این کشور موفق شده به خوبی با تربیت نیروهای مناسب، کشور را به سمت توسعه و رشد بالای اقتصادی پیش ببرد تا جاييکه اکنون در موقعیتی قرار دارد که مجمع جهانی اقتصاد آن را به عنوان کشور پیشگام در دستیابی به «جامعه پساانقلابی چهارم[2]»، موسوم به نسل پنجم[3] نامیده و این مجمع دومين مركز «انقلاب صنعتي چهارم» خود را در خارج از آمريكا، در آنجا تاسيس كرد.[4]
از ويژگي مهم ژاپن در رسیدن به توسعه، پويايی و انعطاف برنامه های آموزشی برای پذيرش تغييرات و اجراي اصلاحات به صورت «بومی شده» است. همچنین فرهنگ ژاپنی حامل شاخص های توسعه پذير قابل توجهی است که با دارا بودن شاخص هايی همچون جمع گرايی، آينده نگری، قانون گرايی، آمائه[5]، فرهنگ بوشيدو[6] و کايزن[7] موفقيت های قابل توجهی در دستيابی به توسعه داشته است.[8] از طرفی از زمان اجرايی شدن نظام آموزشی مدرن، همواره اصلاحات تدريجی و مستمر در بخش آموزش را اجرا كرده است. همين نظام آموزشی زمانی روحيه ملی گرايی و جنگجويی را تقويت كرد و ژاپنِ پيش از شكست در جنگ جهاني دوم را ساخت و پس از آن هم، ژاپن را به کشوری توسعه یافته تبدیل کرد.[9]
نظام آموزشی ژاپن بعد از جنگ جهانی دوم و اشغال کشور بوسیله نيروهای آمريكايی، دچار تغييرات اساسی گرديد و بر اساس مدل های آمريكايی که رهبری ابداع ها و اختراع ها را در عرصه بين المللی عهده دار بود، تنظيم گرديد. اما نكته مهم اين است كه ژاپن در این الگوبرداری فقط به دنبال روش مورد نظر نبوده، بلكه سعی در استفاده از اين شيوه جهت خروج از گروه كشورهای جهان دوم داشت و از نظر سیاسی هم هرگز به مستعمره آمریکا تبدیل نشد. به عبارتی هر چند مهمترين راهبرد توسعه و صنعتی شدن این کشور بعد از جنگ جهاني دوم به واسطه اشغال آن بوسیله آمریکا راهبرد تقليد بوده است، اما اين كشور با شناخت دقيق خود از تقسيم كار بين المللی سعی كرد با الگوبرداری مناسب از نظام آموزشی آمریکا به خصوص در دوره های دبيرستان و آموزش عالی كه از مهمترين اركان توسعه دانش بنيان آمريكا شناخته می شد، توانست خود را به سرعت به توليد كالاهای دانش محور و توسعه فناوری های پيشرفته وارد نمايد.
مهمترين ركن نظام آموزشی ژاپن كه باعث قرار گرفتن اين كشور در گروه كشورهای توسعه یافته و مرکز گرديد، افزايش رقابت جهت بروز خلاقيت بود. به عبارتی برای آنكه كشوری بتواند از تقليدكننده محض به سمت توليد كالاهای با فناوری بالا سوق داده شود، مهمترين ركن آن وجود زمينه های بروز خلاقيت است. اين مسئله باعث شده است كه رقابت در بين نيروی كار در ژاپن افزايش قابل توجهی يابد و تلاش برای كسب مهارت و افزايش بهره وری از طريق كسب دانش های رسمی و در حين كار افزايش يابد. از ديگر ويژگی های نظام آموزشی ژاپن كه نقش مهمی در تقويت اقتصاد و توسعه یافتگی این كشور به خصوص در بخش صنعت داشته است، بهبود كيفيت نظام آموزشی ژاپن همراه با تغيير شرايط جهانی بوده است.

همچنین ژاپنی ها به چندین محور اساسی در برنامه های درسی خود توجه داشتند از جمله: تأکید بر مهارت بهره گیری از دانش و اطلاعات و حرکت از آموزش دانش به آموزش چگونگی یادگیری؛ تاکید بر کاهش محتوی دروس، ساعات کلاس درس و افزایش فرصت های دروس اختیاری و فعالیت های آزاد، خودآموزی و خودآگاهی آن ها؛ بهره گیری بیشتر از روش های آموزش فعال با تأکید بر پرورش تفکر انتقادی، مهارت های حل مسئله و کاهش نقش حافظه و گشترش یادگیری مبتنی بر پروژه؛ توجه بیشتر بر نیازها، تفاوت ها و توانایی های فردی افراد؛ پرورش حرفه ای معلمان متناسب با تحولات فناوری؛ توجه بیشتر به پرورش اخلاقی، مهارت های زندگی و مسئولیت اجتماعی و مهارت های روابط انسانی در افراد.[10]
تجربه كشور ژاپن در زمينه آموزش نشان دهنده نقش آموزش و سيستم آموزشی مناسب و سرمایه گذاری در این حوزه در نوآوری، خلاقیت، رشد و توسعه یک کشور و همچنین قرار دادن آن در موقعيتی برتر در سطح جهانی است. به تعبیر محمدرضا سرکار آرانی[11] ژاپنی ها در حوزه آموزش و پرورش به چگونگی و تاکید بر”ما”رسیده اند ولی ایرانی سرگرم چیستی و عوارض “من” هستند.[12]